خبر خبر خبر

 
دیگه واقعا نگرانش شده بودم
هر کی ازم میپرسید میگفتم خوبه
چیزی نیست
اینترنتشون قطع شده
اما خودم داشتم از نگرانی میمردم
هر چی میگرفتمش نمیشد
هر چی ایمیل ، پیغام ، پسغام خبری نبود
تا الان که یه sms ازش رسید به این مضمون
 
سلام
من حالم خوبه
اینترنت قطع هستش
آداپتور سوختنه”
 
آخه بچه جان نمیشد این خبرو زودتر میدادی
 
مُردیم از نگرانی.
——–
خیالها راحت ، بادمجان ما آفت نزده
 
 

وصیت نامه حسین پناهی

قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.
بعد از مرگم، انگشت‌های مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت‌نگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک ‌کاری کنند.
عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.
بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.
کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!
مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.
روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.
دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!
کسانی که زیر تابوت مرا می‌گیرند، باید هم قد باشند.
شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.
گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.
در مجلس ختم من گاز اشک‌آور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.
از اینکه نمی‌توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم.

پدر شیاطین

امروز ظهر شیطان را دیدم !
نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت…
گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند…
شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!
گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟
گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم،
روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟
شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت:
آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت،
تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که :
همانا تو خود پدر شیاطینی …!

مهربونترین نگهدارت باشه

درآغوش حرفهایی رو میشنوم که هیچگاه شنیده نمیشود
یک گفتمان در شبی زیبا
بخوانید
“چشماتونو هم درویش کنین”

خب پس گوشت رو بیار
چشاتم ببند
بستی؟
گوش بده و ساکت باش:

ما آدما همه تنهائیم
همه خسته ایم
همه غمگینیم
اما همه مون امیدمون
به دستائیه که به سمتمون دراز میشن
اگه یه دستی برای هل دادن دراز شده
دلیل نمیشه که بقیه هم همینطور باشن
به این دستها اعتماد کن
اگه آدما به دستها اعتماد نکنن
همه تنها میمونن
همه غمگین میمونن
اگه دستی رو نگیری آروم نمیشی
یه کمی به دستها نگاه کن
به خط های کف دستها
بعد بهترینشون رو بگیر
و بذار بلندت کنه
و در آغوشت بگیره
و نوازشت کنه
شب خوش
خوب بخوابی
مهربونترین نگهدارت باشه

دزدی در روز روشن

امروز رفتم دزدی

دزدی هم گاهی مزه میده

آی ی ی ی ی مزه میده
تو فیس بوک داشتم دل دل میکردم
دیدم یکی خیلی چیزا گذاشته
نوشته هاش و عکساشو دزدیدم
بهش نگفتم
شما بخونین بعد بهش میگم دزدیدمشون
آخر سر هم بازم یه شعرو براتون نوشتم
اینبار از یه خواننده دیگه که خیلی گوش میدم

کسی هست درین شهر هواخواه نگاهت نشسته است نگاهی غریبانه به راهت مبادا که نیایی

عشق با روح شقایق زیباست , عشق با حسرت عاشق زیباست , عشق با نبض دقایق زیباست ,
عشق با زهر حقایق زیباست , عشق با در حسرت دیدار تو بودن زیباست


رسم این قوم عجیب است
بیا برگردیم
قصد این قوم فریب است
بیا برگردیم
آنکه یک روز دلم را به نگاهش دادم
خنده اش سرد و غریب است
بیا برگردیم
عشق بازیچه شهر است ولی
در دل من دفتر عشق نجیب است
بیا برگردیم

بی تو بودن کار من نیست ، تا دلت نرفته برگرد

تو در قلب منی و من درقلب تو همین کافیست

فاصله معنایی ندارد مگر عشق چیست

یاد اون لیوان چاییم افتادم یادته ؟

یه حبه قند داشت اونم یادته ؟
فکر کن که یادم بره دقیقا مثل الان زندگی من که تو قندشی
الان خیلی وقت پریدی توش بیخودی که انقده شیرین نشده

معنای زنده بودن من با تو بودن است

بی بهونه دوست دارم ، پس باز دنبال دلیل نگرد


کاش می شد غصه را زنجیر کرد
ذره های عشق را تکثیر کرد
کاش می شد زخم را مرحم شویم
یار و غمخوار و انیس هم شویم
کاش می شد بر خلاف سرنوشت
قسمت و تقدیر را از سر نوشت
کاش می شد چشم و دل را باز کرد
نغمه ها ی دوستی را ساز کرد
کاش می شد عشق را آغاز کرد
بی خیال از هر غمی پرواز کرد


خواهر کوچکم از من پرسید پنج وارونه چه معنا دارد ؟
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی غم ، سقف کوتاه دلت را خم کرد ،
بی گمان می فهمی پنج وارونه چه معنا دارد

گاهی وقتها چقدر ساده عروسک میشویم نه لبخندمیزنیم نه شکایت میکنیم
فقط احمقانه سکوت میکنیم


دنیا مثل بازی گل یا پوچه , با تو گله بی تو پوچه

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز خواندن پدر و مادرم دوست دارم .
زیرا آنان از سر عشق می رقصند اما اینان از سر ترس

یک روز میبوسمت فوقش خدا منو میبره جهنم ! فوقش میشم ابلیس !
اون وقت تو هم به خاطر اینکه یه ابلیس تو رو بوسیده جهنمی میشی !
جهنم که اومدی من اونجا پیدات میکنم و دور از چشم خدا هر روز میبوسمت !
وای
خدا چه بهشتی میشه جهنم

سهم من از بهشت ، یک لحظه آغوش توست

مرا گر لذت دنیا ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست


راه داشتن هر چیزی درک واقعیت از دست دادن آن است

بخون امشب تا منم بتونم گریه کنم
تا بتونم با تو بخونم گریه کنم

می خوام آتیش بگیرم داره سوز نِی میاد
دِلم از غُصه پره که رفته ، کِی میاد
نمی دونم که چی شد چرا از من رَنجید
جای این بی مهری کاش من و می فهمید
مـُردم از زخم هایی که خوردم از تنهایی
کمکم کن ای دوست مردم از تنهایی
واسه خاطر خدا اون و برگردون و
شاد کن خاطره این دل سرگردون و
نه دیگه به روم نیار که چی اومد به سرم
نگو خاطرخواهی چه گُلی زد به سرم
یا به لیلا برسون این دله مجنون و
یا مداوا کن این درده بی درمون و
مُردم از زخم هایی که خوردم از تنهایی
کمکم کن ای دوست مردم از تنهایی
واسه خاطر خدا اون و برگردون و
شاد کن خاطره این دِل سرگردون و
من اسیرم تو فقط لحظه مُردن من
می تونی وا کنی این یوغ از گردن من
من اسیرم تو فقط لحظه مردن من
می تونی وا کنی این یوغ از گردن من

“پاییز که میشد دلم شور میزد. میترسیدم ژاکت یکی از همکلاسی هایم را پوشیده باشم”