درآغوش حرفهایی رو میشنوم که هیچگاه شنیده نمیشود
یک گفتمان در شبی زیبا
بخوانید
“چشماتونو هم درویش کنین”
خب پس گوشت رو بیار
چشاتم ببند
بستی؟
گوش بده و ساکت باش:
ما آدما همه تنهائیم
همه خسته ایم
همه غمگینیم
اما همه مون امیدمون
به دستائیه که به سمتمون دراز میشن
اگه یه دستی برای هل دادن دراز شده
دلیل نمیشه که بقیه هم همینطور باشن
به این دستها اعتماد کن
اگه آدما به دستها اعتماد نکنن
همه تنها میمونن
همه غمگین میمونن
اگه دستی رو نگیری آروم نمیشی
یه کمی به دستها نگاه کن
به خط های کف دستها
بعد بهترینشون رو بگیر
و بذار بلندت کنه
و در آغوشت بگیره
و نوازشت کنه
شب خوش
خوب بخوابی
مهربونترین نگهدارت باشه
من هنوز در حال تکون تکونما!!!
والا ما چشمامونو که میبندیم فقط یه چیز میشنویم، اونم چیزی نیست جز نوای “حاجی یه تکون آآآآآ ، حاجی دو تکون آآآآ”
باز خوشبحال شما که اینارو میشنوی!
اینبار چون خودت گفتی من فقط می گم:
مهربانترین هدیه خدا را برات آرزو می کنم.
تازه خبر نداری الان روشنا میداد دادو بیداد راه میندازه
که شما ها امکانات دارین
فکر ماها که نداریم نیستی!!!
من هنوز منظورتون رو ازون کامنت آخری که گذاشتین نفهمیدیم
بابا خوش به حال شما!!!
چه چیزا میشنوی!!!