کوکه حالم

اینجوری که من آخه دلمو دادم براتو اینجوری دلم داره هی میکنه هواتو

عاشقت شدم کسی ام نمیاد به جاتو توی دل من آخه حک شده اون چشاتو

کوک کوکه حالم آخه عشقه تو دست و بالم دل تو رو میخوام میگن شده خوش به حالم

شوخی که ندارم عشق شوخی سرش نمیشه جوری تو رو میخوام هیشکی باورش نمیشه

کوک کوکه حالم آخه عشقه تو دست و بالم دل تو رو میخوام میگن شده خوش به حالم

شوخی که ندارم عشق شوخی سرش نمیشه جوری تو رو میخوام هیشکی باورش نمیشه

بگه هر کی هر چیته فقط دلبر منی دستی دستی دیدی دلو ببری

خواستی واسم آخه میدونم از همه سری

کوک کوکه حالم آخه عشقه تو دست و بالم دل تو رو میخوام میگن شده خوش به حالم

شوخی که ندارم عشق شوخی سرش نمیشه جوری تو رو میخوام هیشکی باورش نمیشه

کوک کوکه حالم آخه عشقه تو دست و بالم دل تو رو میخوام میگن شده خوش به حالم

شوخی که ندارم عشق شوخی سرش نمیشه جوری تو رو میخوام هیشکی باورش نمیشه

کجا باید برم

کجا باید برم یه دنیا خاطره ات تو رو یادم نیاره
کجا باید برم که یک شب فکر تو منو راحت بذاره

چه کردم با خودم که مرگ و زندگی برام فرقی نداره
محاله مثله من تویه این حاله بد کسی طاقت بیاره

کجا باید برم که تو هر ثانیه ام تو رو اونجا نبینم
کجا باید برم که بازم تا ابد به پای تو نشینم

قرار بعد تو چه روزایی رو من تو تنهایی ببینم
دیگه هر جا برم چه فرقی میکنه از عشقه تو همینم

جوونیمو سفر کردم که از تو دور شم یک دم
منو هر جور میبینی شبیه یک سفرنامه ام شبیه یک سفرنامم

کجا باید برم یه دنیا خاطرت تو رو یادم نیاره
کجا باید برم که یک شب فکر تو منو راحت بذاره

چه کردم با خودم که مرگو زندگی برام فرقی نداره
محاله مثله من تویه این حاله بد کسی طاقت بیاره

 

نان و دندان

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت

آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت

آنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود

آنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود

آنکه در اموال دنیا قهر بود ایمان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

دشت باور داشت گرگی در میان گله بود

گله باور داشت اما من نمیدانم چرا باور سگ چوپان نداشت

یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود

یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود

آن یکی با خر میرفت و خر پالان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

یک نفر فردوس را ارزان به مردم میفروخت

نقشه ها کو داشت در پندار خود شیطان نداشت

هر کجا دست نیازی بود بر سویی دراز رعیت بیچاره بخشش داشت

اما خان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت