Hekayat e Zendegi

 
 
درود بر شما


امروز داشتم به گذشت سریع زمان فکر می کردم که ناخودآگاه به یه جمله خیلی جالب برخوردم.
دلم نیومد براتون نفرستم
 
زندگی حکایت مرد یخ فروشی است که از او پرسیدند : فروختی ؟
گفت : نه . ولی تمام شد !!!
 
بدرود
 
 
 

سنجابی که عکس خانوادگی را خراب کرد

چند روزی است که عکسی در اینترنت منتشر شده که باعث شهرت فراوان یک سنجاب شده است. در این عکس سنجابی را می بینید که هنگام گرفتن عکس یادگاری به وسط صحنه پریده و به قول معروف عکس یادگاری را خراب کرده است. مثل وقتی که ما هنگام عکس روی کله دوستمان شاخ می گذاریم یا یا شکلک در می آوریم.

اما خود من هم مانند خیلی های دیگر به واقعی بودن آن شک کردم تا وقتی که معلوم شد این عکس دستکاری نشده است و واقعی است. ماجرا از این قرار بوده که این زن و شوهر برای تعطیلات به کنار دریاچه ای در کانادا رفته بودند و دوربین را روی سه پایه قرار داده بودند تا از خودشان عکس بگیرند. البته نکته کلیدی در اینجا است که دوربین روی حالت تایمر قرار نداشته. بلکه آنها توسط یک کنترل از راه دور عکس می گرفتند.

این زن و شوهر در مصاحبه ای با شبکه تلویزیونی msnbc تعریف می کنند که صدای شاتر دوربین باعث جلب توجه جناب سنجاب شده و به مقابل آن آمده است. در این هنگام بوده که در لحظه مناسب این عکس فوق العاده گرفته شده است.

به هر حال جدا از جذاب بودن، این عکس اثبات می کند که سنجاب ها هم به گجت ها علاقمند هستند.

روزی که زن شما , رئیس شما شود

روزی که زن شما , رئیس شما شود !!!

تا حالا پیش خودتان تصور کرده اید که اگر روزی زن شما ، در محل کارتان ، رئیس شما بشود ، چه عواقبی خواهد داشت؟

اگر مایلید تا گوشه ای از عواقب شوم این وضعیت را دریابید ، این مطلب را تا آخر ، به دقت مطالعه کنید !

اگر یکروز ، چند ساعت دیر به محل کارتان برسید…

واکنش همسر/رئیس شما : این چه موقع اومدن به سر کاره؟ می دونی ساعت چنده؟ چرا اینقدر دیر اومدی؟ چیکار می کردی؟ کجا بودی؟ با کی بودی؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز از ارباب رجوع ، زیر میزی یا همان رشوه ، دریافت کنید…

واکنش همسر/رئیس شما : این چه کاری بود که تو کردی؟ چرا این کار رو کردی؟ مگه حقوق خودت برات کافی نبود؟ مگه خرج و مخارجت در ماه چقدره؟ چرا خرجت اینقدر رفته بالا؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز ، تقاضای چند روز مرخصی نمایید…

واکنش همسر/رئیس شما : چرا تقاضای مرخصی کردی؟ دیگه اتفاقی برات افتاده؟ جایی می خوای بری؟ کجا می خوای بری؟ چرا می خوای بری؟ با کی می خوای بری؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز در پرونده هایی که زیر دست شماست ، اشتباهی رخ دهد…

واکنش همسر/رئیس شما : چرا این اشتباه رو مرتکب شدی؟ چرا توی کارت دقت نکردی؟ چرا چند وقته که بی دقت شدی؟ چرا اینقدر حواست پرته؟ انگار که فکر و ذکرت یه جای دیگست؟ حواست کجاست؟ هوش و حواست پیش کیه؟ به کی داشتی فکر می کردی؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه
تو اداره بذاری !

اگر یکروز ، بعنوان کارمند نمونه اداره معرفی شوید…

واکنش همسر/رئیس شما : از صمیم قلب بهت تبریک می گم. تو بعنوان کارمند نمونه شناخته شدی. حالا بگو ببینم ، چی شد که یکدفعه اینقدر عوض شدی؟ چی باعث شده که اینقدر خوب کار کنی؟ انگیزت برای خوب کار کردن چی بوده؟ مشوقت کی بوده؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

اگر یکروز بخواهید از کارتان استعفا دهید…

واکنش همسر/رئیس شما : چرا می خوای استعفا بدی؟ مگه اتفاقی افتاده؟ پس مخارج زندگی رو چطوری می خوای تامین کنی؟ مگه شغل بهتری پیدا کردی؟ چه شغلی؟ کی برات پیدا کرده؟ نکنه یه زن دیگه گرفتی؟! خائن ! این چوب دستی من کجاست؟! دیگه حق نداری پاتو نه توی خونه و نه تو اداره بذاری !

امیدوارم که با خواندن این مطلب ، به عمق فاجعه پی برده باشید ! پس به شما توصیه می شود که یا زوجه ای که رئیس باشد اختیار نکنید ، یا نگذارید که خانومتان رئیس شما بشود ، و یا اگر هم یک زمانی خدایی نا کرده ، روم به دیوار ، خانوم شما رئیستان شد ، سریعا و بدون هیچگونه معطلی ، از محل ادار
ه متواری شوید و به دنبال یک شغل دیگر بروید !

من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم

 
 
 
من ندارم زن و از بی زنیم دلشادم
 
از زن و غر زدن روز و شبش آزادم
 
نه کسی منتظرم هست که شب برگردم
 
نه گرفتم دل و نه قلوه به جایش دادم
 
زن ذلیلی نکشم هیچ نه در روز و نه شب
 
نرود از سر ذلت به هوا فریادم
 
“هر زنی عشق طلا دارد و بس٬ شکی نیست”
 
نکته ای بود که فرمود به من استادم
 
شرح زن نیست کمی٬ بلکه کتابی است قطور
 
چه کنم چیز دگر نیست از آن در یادم
 
هر کسی حرف مرا خبط و خطا می خواند
 
محض اثبات نظرهای خودم آمادم(!)
 
زن نگیر – از من اگر می شنوی- عاقل باش!
 
مثل من باش که خوشبخت ترین افرادم
 
مادرم خواست که زن گیرم و آدم گردم
 
نگرفتم زن و هرگز نشدم من آدم!
 
هیچ کس نیست که شیرین شود از بهر دلم
 
نه برای دل هر دختر و زن فرهادم
 
الغرض زن که گرفتی نزنی داد که: “من
 
از چه رو در ته این چاه به رو افتادم؟”