سر درد یعنی فکرهایی که تو ناخودآگاهم مرور میشه
سردرد یعنی زنده ام اما آرامش از دنیام دور میشه
دنبال ردی از خودم هستم تو آینه هایی که پر ازخاکه
دروغ ها رو دوست دارم چون گاهی حقیقت خیلی ترسناکه
کلافم مثلِ اون شیری که وا مونده توی آتیش
مثلِ وقتی که چیزیو نیاز داری گم کردیش
شبیهِ کسی که همیشه بد آورده واسه سادگیش
من یک تضاد بی سرانجامو ترکیبی ازعشقو تنفرم
روزا نمیشناسم تو رو شبا تو خاطرات غلت میخورم
احساس سیری میکنم هر آن ازبس که قرصامو بلعیدم
تنهایی از من آدمی ساخته که توی کابوسم نمی دیدم