به من چیزی بگو شاید …

 

به من  چیزی  بگو  شاید ،  هنوزم  فرصتی باشه

هنوزم بین ما شاید، یه حس تازه پیداشه

یه راهی رو به من وا کن، تو این بیراهه بن بست

یه کاری کن برای ما ، اگه مایی هنوزم هست

به من چیزی بگو از عشق ، از این حالی که من دارم

من از احساس شک کردن ، به احساس تو بیزارم

تو هم شاید شبیه من تو این برزخ گرفتاری

تو هم شاید نمیدونی چه احساسی به من داری

گریزی جز شکستن نیست  منم مثل تو می دونم

نگو باید برید از عشق ، نه می تونی نه می تونم

یک دیدگاه برای “به من چیزی بگو شاید …

  1. یه موقع هایی خود آدم میدونه اگه یه تصمیمی رو بگیره، نمیتونه دووم بیاره توش و بالاخره یه جایی میرسه که میبُره. اما چاره ای نداره جز اینکه اون تصمیم رو بگیره. چه دوست داشته باشه چه دوست نداشته باشه. چه بتونه دووم بیاره چه نتونه دووم بیاره.

    مسیحا:
    پپری عزیز بعضی وقتی نمیشه جوابی برای گفته هات داشت
    لذا آدم “بای دیفالت” کم میاره

دیدگاه ها بسته شده.