عشق احمقانه

حالا میخوام یه فیلم دیگرو بنویسم

فیلم Ki and Ka محصول سال 2015

فیلم قشنگیه و خودم اینو هم دیدم

جالبه …

این هم ترجمه بخشی از آهنگ فیلم تا اونجایی که خودم فهمیدمه …

 

اگه عاشق نیستی
پس چرا میخوای ازدواج بکنی؟

ما باید اول ازدواج کنیم

اگه ما قبل ازدواج عاشق بشیم
پس بعد ازدواج چی کار کنیم؟

داری سخت نفس میکشی
داری عرق میکنی
بدنت داره میلرزه
عاشق نیستی؟
با یک لمس من
قلبت به طپش افتاده
نمی تونی یک کلمه حرف بزنی

کار رو پیچوندی تا
با یه آدم بی هدف بچرخی و …
غذای چرب و چیلی بخوری
تو عاشق نیستی؟
عشق احمقانه
عشق احمقانه
این عشق ما هست

عشق احمقانه
عشق احمقانه
این عشق ما هست

من قبل از تو (Me ,Before You)

بعد مدتها تصمیم گرفتم یکم خودم بنویسم
دلم برای نوشتن خودم تنگ شده بود …
دلم برای کتابهای مودب پور تنگ شده
دلم برای خیلی چیزها تنگ شده….
فیلم من قبل از تو (Me Before You) را از وقتی اومده چندین و چند بار دیدم
ایندفعه تصمیم گرفتم آخرین دیالوگ فیلم که متن یک نامه است رو براتون بنویسم
همین …
کلارک
وقتی که این نامه رو می‌خونی
احتمالاً چند هفته‌ای از رفتن من گذشته
اگه طبق رهنمودها عمل کرده باشی
الان باید در پاریس باشی
روی یکی از اون صندلی‌هایی که
هیچ‌وقت روی سنگفرش صاف قرار نمیگیرن
امیدوارم هوا هنوز آفتابی باشه
اون‌طرف پل سمت راستت
عطرفروشی آرتیزان پرفیومر هست
یه عطر به اسم “پاپیون اکسترم” رو امتحان کن
همیشه به نظرم می‌اومد
که بوش خیلی به تو میاد
چند تا چیز هست که
می‌خواستم بهت بگم ولی نمی‌تونستم
چون اون‌وقت احساساتی می‌شدی
و نمیذاشتی حرفم رو تموم کنم
پس، الان میگم…
وقتی برگردی خونه
مایکل لاولر یه حساب بانکی رو
در اختیارت قرار میده …
که به قدر کافی موجودی داره
که شروع تازه‌ای داشته باشی
هول نشو!!!
اون قدر نیست که بخوای
بقیه‌ی عمرت رو یه جا بشینی
ولی اون‌قدری هست
که آزادیت رو بخری
حداقل از اون شهر کوچیکی
که هردومون بهش میگیم خونه
جسورانه زندگی کن،
کلارک
به خودت فشار بیار
به حداقل رضایت نده
اون جوراب شلواری راه‌راه رو با افتخار بپوش
اینکه بدونم تو هنوز فرصت‌هایی داری، لذت‌بخشه
و اینکه بدونم ممکنه من این چیزها رو بهت دادم
برایم آرامش‌بخشه
خب، به آخر خطر رسیدیم
تو روی قلب من حک شدی، کلارک
اونم از همون روز اولی که اومدی
با اون لبخند دلنشینت
و اون لباس‌های مسخره‌ات
و شوخی‌های بی‌مزه‌ات
و ناتوانی‌‌ت در مخفی کردن
تک تک احساساتی که داشتی
زیاد به من فکر نکن
دلم نمی‌خواد ناراحت بشی
فقط خوب زندگی کن
زندگیت رو بکن
هر قدمی که برمی‌داری
من هم کنارت خواهم بود
با عشق، ویل

چتر

بارون که زد چترت فراموشت نشه عشقم
پاییز که شد، غصه هم آغوشت نشه عشقم

دورم ازت هر ثانیه دلواپست می‌شم
سرما رفیق راه و تن‌پوشت نشه عشقم

دل کندنت هر روز دنیامو تکون می‌ده
این خونه بی تو روی دستم داره جون می‌ده

این پنجره هیچی واسه دیدن تو قابش نیست
از وقتی رفتی سایه تو داره نشون میده، ای عشق

هر روز تکرار یه حس تلخ و بیماره
هر شب تمام خاطراتم روی تکراره

چترت پیشم جا مونده و یاد تو می‌افتم
خواستم فراموشت کنم بارون نمی‌ذاره

بارون که زد چترت فراموشت نشه عشقم
پاییز که شد، غصه هم آغوشت نشه

دورم ازت هر ثانیه دلواپست می‌شم
سرما رفیق راه و تن‌پوشت نشه عشقم

دل کندنت هر روز دنیامو تکون می‌ده
این خونه بی تو روی دستم داره جون می‌ده

این پنجره هیچی واسه دیدن تو قابش نیست
از وقتی رفتی سایه تو داره نشون می‌ده ای عشق

گلایه

سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره
که الکل نگاه تو یواش داره میپره

نه مست میکنی من و نه درک میکنم تورو
و من کنار تو گمم و از کنار من برو

همیشه بی اثر ترین تلاش من گلایه شد
دلم گرفته بود و این کلامها کنایه شد

همیشه عاقبت خودم شکستمو فنا شدم
خراب و مست و بی رمق وبال کوچه ها شدم

من از نبود تو پرو به این کلافگی دچار
مترسک رها شده میون چوبه های دار

نگاه بی تفاوتت به حجم سرد چشم من
جنون مشت و آینه قبول میکنم بزن

همیشه بی اثر ترین تلاش من گلایه شد
دلم گرفته بود و این کلامها کنایه شد

همیشه عاقبت خودم شکستمو فنا شدم
خراب و مست و بی رمق وبال کوچه ها شدم

من از نبود تو پرو به این کلافگی دچار
سکوت میکنم که این سکوت منطقی تره

خدا هست . . .

امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و
فلان حال و فلان مال، که بر باد فنا رفت، نخور
به خدا حسرت دیروز عذاب است
مردم شهر به هوشید؟

هرچه دارید و ندارید، بپوشید و برقصید و بخندید
که امشب سر هر کوچه خدا هست
روی دیوار دل خود بنویسید خدا هست
نه یک بار و
نه ده بارو،
که صدبار
به ایمان و تواضع بنویسید
خدا هست …
خدا هست …

امشب همه میکده را سیر بنوشید
با مردم این کوچه و آن کوچه بجوشید
دیوانه و عاقل همگی جامه بپوشید
در شادی این کودک و آن پیر زمین گیر و
فلان بسته به زنجیر و زن و مرد بکوشید

ﺳﺮ ﺁﻥ ﺳﻔﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ
ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ
ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔﻠﯽ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ
ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬﺎ ﺳﺮ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ:
ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ
ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺭﻓﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ!
ﮔﻮﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ:
ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ
ﯾﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ
ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮔﻔﺖ: ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ!
ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻢ ﭼﻪ ﺑﭙﻮﺷﻨﺪ؟
ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ!
ﭘﺪﺭ ﺍﺯ ﺷﺮﻡ ﺳﺮﺵ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻮﺩ!
ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ!

.

خدا هست

.

دانلود آهنگ