سه پست با یک بلیط

 
روزی مرشدی در میان کشتزارها قدم می زد که با مرد جوان غمگینی روبرو شد.
 
مرشد گفت: حیف است در یک چنین روز زیبایی غمگین باشی.
 
مرد جوان نگاهی به دور و اطراف خود انداخت و پاسخ داد: حیف است؟! من که متوجه منظورتان نمی شوم!
 
گرچه چشمان او مناظر طبیعت را می دید اما به قدری فکرش پریشان بود که آنچه را که باید دریافت نمی کرد.
 
مرشد با شور و شعف اطراف را می نگریست و به گردش خود ادامه می داد و در حالی که به سوی برکه می رفت از مرد جوان دعوت کرد تا او را همراهی کند.
 
به کنار برکه رسیدند، برکه آرام بود. گویی آن را با درختان چنار و برگهای سبز و درخشانش قاب کرده بودند. صدای چهچهه پرندگان از لابلای شاخه های درختان در آن محیط آرام و ساکت، موسیقی دلنوازی را می نواخت.
 
مرشد در حالی که زمین مجاور خود را با نوازش پاک می کرد از جوان دعوت کرد که بنشیند. سپس رو به مرد جوان کرد و گفت: لطفاً یک سنگ کوچک بردار و آن را در برکه بیانداز.
 
مرد جوان سنگریزه ای برداشت و با قوای تمام آن را درون آب پرتاپ کرد.
 
مرشد گفت: بگو چه می بینی؟
 
– من آب موجدار را می بینم.
 
– این امواج از کجا آمده اند؟
 
– از سنگریزه ای که من در برکه انداختم.
 
– پس لطفاً دستت را در آب فرو کن و حلقه های موج را متوقف کن.
 
مرد جوان دستش را نزدیک حلقه ای برد و در آب فرو کرد. این کار او باعث شد حلقه های جدید و بزرگتری به وجود آید. کاملاً گیج شده بود. چرا اوضاع بدتر شد؟ از طرفی متوجه منظور مرشد نمی شد.
 
مرشد از او پرسید: آیا توانستی حلقه های موج را متوقف کنی؟
 
– نه! با این کارم فقط حلقه های بیشتر و بزرگتری تولید کردم.
 
– اگر از ابتدا سنگریزه را متوقف می کردی چه؟!
 
از این پس در زندگی ات مواظب سنگریزه های بسیار کوچک اشتباهاتت باش که قبل از افتادن آنها به دریای وجودت مانعش شود. هیچ وقت سعی نکن زمان و انرژیت را برای بازگرداندن گذشته و جبران اشتباهاتت هدر دهی. آثار اشتباهات بسته به بزرگی و کوچکی آنها بعد از گذشت مدتی طولانی و یا کوتاه محو و ناپدید می شوند. همان طور که اگر منتظر بمانی حلقه های موج هم از بین خواهند رفت. اما اگر مراقب اشتباهات بعدی ات نباشی همیشه دریای وجودت پر از موج و تشویش خواهد بود. بهتر است قبل از انجام هر عملی با فکر و تدبیر عواقب آن را سنجیده و سپس عمل کنی. دست و پا زدن بیهوده بعد از حادثه ای فقط اوضاع را بدتر می سازد، همین و بس!
__________________

این جا همه هر لحظه می پرسند:
 
– حالت چطور است؟…
 
اما کسی یک بار از من نپرسید:
 
– بالت…
 
……….
 
——————————————————————————–
درخت خشکیده
صدای زوزه ی باد هراس آور بود
فضا غبار آلود و تار بود
ناله های گوش خراش شاخه های پوسیده شنیده می شد
درخت در میان تلی از شن های روان و گرم خشکیده بود
پیکره اش فرسوده و خمیده بود
گویی ایستاده مرده است
باد همچنان می وزید
شاخه های خشک شیون مرگ سرداده بودند
کسی آن حوالی نبود
هرچه می نگریستی درخت را نمی شناختی
سرو است صنوبر است بید است ….
درخت خشکیده ، سر در گریبان فرو برده بود
شاید به چیزی فکر میکرد
گویی در خود فرو رفته است
غرق در اندیشه بود
آهی کشید
نجوایی کرد
چشمه ی چشمش جوشید و جاری شد
قطره های اشک خاک زیر پایش را نمناک کرد
رطوبت خاک جان دوباره یی به ریشه اش بخشید
نوید طراوت از پای تا سرش را پر کرد
نسیم خوشی وزیدن گرفت

مثبت اندیشی

 
باران بشدت میبارید و مرد در حالیکه ماشین خود را در جاده پیش میراند ، ناگهان تعادل اتومبیل بهم خورده و از نرده های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد .  
 
از شانس خوبش ،  ماشین صدمه ای ندید اما لاستیکهای آن داخل گل و لای گیر کرد و راننده هر چه سعی نمود  نتوانست آن را از گل بیرون بکشه
 
بناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و بسمت مزرعه مجاور دوید  و در زد .
 
کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت میکرد  به آرومی اومد  دم در و بازش کرد
 
راننده ماجرا رو شرح داد و ازش درخواست کمک کرد .
 
پیرمرد گفت که ممکنه از دستش کاری بر نیاد اما اضافه کرد که : ”  بذار ببینم فردریک چیکار میتونه برات بکنه . ”
 
لذا با هم به سمت طویله رفتند و کشاورز افسار یه قاطر پیر رو گرفت و با زور اونو کشید بیرون
 
تا راننده شکل و قیافه  قاطر رو دید ، باورش نشد که این حیوون پیر و نحیف بتونه کمکش کنه ، اما چه میشد کرد ، در اون شرایط سخت به امتحانش میارزید
 
با هم به کنارجاده رسیدند و کشاورز طناب رو به اتومبیل بست و یه سردیگه اش  رو محکم چفت کرد دور شونه های فردریک یا همون قاطر و سپس با زدن ضربه رو پشت قاطر داد زد : ”  یالا فردریک ،  هری ، تام ،پل ، فردریک  ، تام  ، هری  پل ….  یالا همگی با هم سعیتون رو بکنین  … آهان فقط یک کم  دیگه ، یه کم دیگه …. خوبه تونستین !!! ”
 
راننده با ناباوری دید که قاطر پیرموفق شد  اتومیبل رو از گل بیرون بکشه .
 
با خوشحالی زائد الوصفی از کشاورز  تشکر کرد و در حین خداحافظی ازش این سوال رو کرد :
 
” هنوزهم نمیتونم باور کنم که این حیوون پیرتونسته باشه ،  حتما هر چی هست زیر سر اون اسامی دیگه است ،  نکنه یه جادوئی در کاره ؟! ”
 
کشاورز پاسخ داد : ” ببین عزیزم ، جادوئی در کار نیست  ”
 
اون کار رو کردم که این حیوون باور کنه عضو یه گروهه و داره یک کار تیمی میکنه  ، آخه میدونی قاطر من کوره !!! 
 
————
 
اگر روزی عقل را بخرند و بفروشند ما همه به خیال اینکه زیادی داریم فروشنده خواهیم بود !!!
 

 
 

ده اشتباهی که به مغز آسیب میرساند

10 عملی که به مغز ما صدمه می‌زند! 

10 عملی که به مغز ما صدمه میزند! (متن دو زبانه)

 1. No Breakfast
1.نخوردن صبحانه
People who do not take breakfast are going to have a lower blood sugar level. This leads to an insufficient supply of nutrients to the brain causing brain degeneration.
کسانی که صبحانه نمی‌خورند قند خونشان به سطح پائینتری افت می‌کند. این امر باعث تامین نامناسب مواد غذائی برای مغز و در نتیجه افت فعالیت مغزی می‌شود.
2 . Overeating
2. پرخوری
It causes hardening of the brain arteries, leading to a decrease in mental power.
این امر باعث تصلب شرائین (سختی دیواره رگهای) مغز شده و منجر به کاهش قدرت ذهنی می‌شود.
3. Smoking
3- دخانیات
It causes multiple brain shrinkage and may lead to Alzheimer disease.
این امر باعث کوچک شدن چند برابری مغز و منجر به آلزایمر می‌شود.
4. High Sugar consumption
4. استفاده زیاد قند و شکر
Too much sugar will interrupt the absorption of proteins and nutrients causing malnutrition and may interfere with brain development.
استفاده زیاد قند و شکر جذب پروتئین و مواد غذائی را متوقف می‌کند  و منجر به سوء تغذیه و احتمالا اختلال در رشد مغزی خواهد شد
5. Air Pollution
5. آلودگی هوا
The brain is the largest oxygen consumer in our  body. Inhaling polluted air decreases the supply of oxygen to the brain, bringing about a decrease in brain efficiency.
مغز بزرگترین مصرف کننده اکسیژن در بدن ماست. دمیدن هوای آلوده باعث کاهش اکسیژن تامینی مغز شده و منجر به کاهش کارآیی مغز می‌شود.
6 . Sleep Deprivation
6. کمبود خواب
Sleep allows our brain to rest.. Long term deprivation from sleep will accelerate the death of brain cells..
خواب به مغزمان اجازه استراحت می‌دهد. دوره طولانی کاهش خواب منجر به شتاب گیری مرگ سلولهای مغزی خواهد شد.
7. Head covered while sleeping
 7. پوشاندن سر به هنگام خواب
Sleeping with the head covered increases the concentration of carbon dioxide and decrease concentration of oxygen that may lead to brain damaging effects.

 خوابیدن با سر پوشیده باعث افزایش تجمع دی اکسید کربن و کاهش تجمع اکسیژن شده و منجر به تأثیرات مخرب مغزی خواهد شد.
8. Working your brain during illness
8.کار کشیدن از مغزتان در هنگام بیماری
Working hard or studying with sickness may lead to a decrease in effectiveness of the brain as well as damage the brain.
کار سخت یا مطالعه در زمان بیماری ممکن است منجر به کاهش کارآئی مغز و در نتیجه صدمه مغزی شود
9. Lacking in stimulating thoughts
9.کاهش افکار مثبت
Thinking is the best way to train our brain, lacking in brain stimulation thoughts may cause brain shrinkage.
فکر کردن بهترین راه برای تمرین دادن به مغزمان است. کاهش افکار مثبت مغزی ممکن است باعث کوچک شدن مغز شود.
10. Talking Rarely
10. کم حرفی
Intellectual conversations will promote the efficiency of the brain
مکالمات انتزاعی منجر به رشد کارآئی مغز خواهد شد

غـــوغای پرواز همای و شـــهرداد روحانی در والت دیزنی هال

اپرای موســـی و شــبان همراه با تازه ترین ساخــته های همای ، روز 16 آگــست ( قدیمی میدونم ولی ارزششو از دست نداده هنوز ) در والت دیزنی کــنسرت هال اجرا شد

 اپرا به وســیله ی پرواز همای نوشته و ساخته شده بود که با ارنــجمان و رهبری شـــهرداد روحانی برای اولین بار در شهر لس آنجلــس به روی صحــنه رفت و آنگونه اجرا شد که از آغاز تا پایان اپرا ، مردم در بهت و شگفــتی فرو رفــته بودند.
داستانی را که همه ی ایرانیان از کودکی در کتاب مولانا به یاد داشتند ، همای به گونه ای سروده بود که گویا چوپان کوه های تالش با خدایش سخن می گفت..
در آغاز برنامه صدای نی چوپانی که به وسیله ی پاشا هنجنی نواخته می شد همراه با صدای زنگوله ی گوسپندان ، نمایی از کوه های گیلان بود.
پس از آن ارکستر سمفونیک به رهبری شهرداد روحانی بخش نخست را آغاز کرده و با سخنان راوی در بخش دوم زخمه های تار آزاد میرزاپور در بیات ترک نمایشگر دشتی بود سرسبز و بهار گونه.
آغاز بخش سوم ورود همای همراه با لباس چوپانان کوه های تالش همراه با سردادن آواز ” ای خدایا کجایی تا شوم من چاکرت   چارقت دوزم زنم شانه سرت ” تالار والت دیزنی سرشار از فریادهای تماشاگران بود که گوییا هیچ گاه موسیقی را بدین گونه نیافته بودند که بخشی از فرهنگ ایران را با زبان امروزبدین گونه می دیدند و می شنیدند.
 
سُـلی خواننده ی بلند آوازه ی اپرای سال های گذشته به قدری زیبا در لباس موسی نقش می آفرید که گویا تماشاگران او را به پیامبری باور داشتند.
در این اپرا همای تنها از 4 خط  سروده های مولانا استفاده کرده و بقیه ی سناریو را از نو سروده بود و به صورت نمایش اپرا نوشته و اجرا کردند.
 
در هنگام اجرای این اپرا مردم گاه گاهی با شادی های چوپان شاد گشته و با ناله ها و اندوه های چوپان اشک می ریختند و گاه گاهی  غرق سکوت بودند و در اندیشه ی گفته های چوپان خدا را جستجو می کردند.با پریشانی های موسی پریشان می شدند و با سخنان راوی در فکر فرو می رفتند.
بخش هایی از سروده های همای در بخش پایانی که چوپان د
ر جواب موسی خواند را می آورم :
 
خدا از هرچه پنداری جدا باشد
خدا هرگز نمی خواهد خدا باشد
نمی خواهد خدا بازیچه ی دست شما باشد
که او هرگز نمی خواهد چنین آیینه ی وحشت نما باشد
هراس از وی ندارم من
هراسی زین اندیشه ها در پی ندارم من
خدایا بیم از آن دارم
مبادا رهگذاری را بیازارم
نه جنگی با کسی دارم نه کس با من
بگو موسی بگو موسی پریشانتر تویی یا من؟
نه از افسانه می ترسم نه ازشیطان
نه از کفر و نه از ایمان
نه از دوزخ نه از حرمان
نه از فردا نه از مردن
نه از پیمانه می خوردن
خدا را می شناسم از شما بهتر
شما را از خدا بهتر
خدا را می شناسم من
 
پس از پایان این آهنگ هفت ضربی که پایان بخش اپرای موسی و شبان بود با فریادهای تماشاگران گویا انفجاری در تالار رخ داد که به گفته ی کارکنان دیزنی ، تالار تا کنون از آغاز کار تا امروز چنین هیجانی را به خود ندیده بود .
پس از این برنامه ساخته هایی از شهرداد روحانی که در بخش هایی خود  هم پیانو می نواخت و هم رهبری می کرد فضا را به سمتی دیگر برد و مردم تماشاگر هنرنمایی شهرداد روحانی بودند.

و در 50 دقیقه ی پایانی برنامه ، همه در انتظار تازه ترین ساخته های همای بودند که پس از ورود گروه مستان در میان غوغای مردم ، همای در کنار شهرداد روحانی با رخساری دیگرگونه همراه با پوششی دیگر در برابر چشمان مردم قرارگرفت که گوییا در راه های تازه تری از موسیقی گام نهاده بود.
 آهنگ های “مه پاره” ، ” مرغ سحر ناله سر مکن ” ، “راست بگو” ، ” می بده ” و ” سرزمین بی کران ” همراه با ارکستر سمفونیک به رهبری شهرداد روحانی رنگی زیبا و جاودان به خود گرفته بود که این بخش از برنامه خود نیز با شور و هیاهو و ابراز احساسات همراه بود .
در پایان آهنگ ” سرزمین بی کران ” غرور سرشار از ایران را در قلب ها و چشمان مردم به همراه داشت.