این آهنگو به همراه خواندن این پست گوش کنید
چند روزه که نمیتونم بیام توی وبلاگم،اصلا نمیتونم؛
میام و وقتی نوشته خودم و کامنتها و کارهای دوستانم رو میبینم کم میارم
امروز دیگه عزممو جمع کردم که بنویسم؛
اما باور کنید مثل هر دفعه ای که میام اینو بنویسم ، باز هم مانیتورم تار میشه و کیبورد بارانی
تو دل یه مزرعه
یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره
پابوس امام رضا
گفته بودم که دلم هواشو کرده، میخونه هشتم هستو دلم اونجا اما ….
اما هی فکر می کنه
اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم
یه کلاغ که رو سیاه است
اما همیشه فکر می کردم که کلاغ رو چه به میخونه،
دیگه اونقدر کارایی کردم که بالاترین رنگ شدم …
من که توی سیاهیا
از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا
با چه رویی بپرم
روم نمیشدبگم منو ببخش و پیش خودت ببر، میگفتم نمی طلبه اما می دونستم که:
من که توی سیاهیا
از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا
با چه رویی بپرم
از قضای روزگار اومدم عمومی نوشتم حرفمو ، نوشتن عمومیم باعث شد که دلش به رحم بیاد …
توی همین فکرا بودش
کلاغ عاشق ما
یه دلش می گفت برو
یه دلش می گفت بمون
… به سیاهی من نگاه نکنه و به وسیله یه دوست بسیار عزیز ، به بهانه تولد ، و دقیقا نزدیک تولدم بهم وعده بده که بیا پیشم
که یهو صدایی گفت
تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن
تو یه زائری برو
آره ، قراره من هم زائر بشوم و وسیله (روز تولدم میگم کدوم دوست عزیز بود) این دعوت نامرو داد به دستم ، به شرایطی و به گونه ای که هنوزم که هنوزه در شوک اون هستم
اما خدائیش
من که توی سیاهیا
از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا
با چه رویی بپرم
خدائیش آخه میتونم مگه
من که توی سیاهیا
از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا
با چه رویی بپرم
خیلی مهربونی عزیز، خیلی عزیزی مهربون، که به من هم اجازه دادی بپرم
من که توی سیاهیا
از همه رو سیاه ترم
میون اون کبوترا
با چه رویی بپرم
از وسیله عزیز هم بسیار ممنونم، خودش میدونه که این روزا چه حال و روزی دارم
البته از یه دوست دیگه هم که پیشنهادش رو بهم داد هم ممنونم،
دوستان از همتون ممنونم و ازتون میخوام که بهش بگین و ازش بخواهین که
مسیحا که توی سیاهیا
از همه رو سیاه تره
میون اون کبوترا
با یه رویی بپره
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت ….
جایی ننوشته که گنهکار نیاید …………………….
—
مسیحا:
من گنهکارو طلبیده ……
ممنونشم
من میگم اگر ناز می کنن برای اینه که تو نیازت حقیقی بشه …. از ته ته دل بخوای ….. اونوقت دیگه ناز چیه …. آغوش برات باز می کنه ….. خوشحالم … خیلی التماس دعا ……………..
—
مسیحا:
محتاجم به دعا
نمیدونم چی بگم. جدا نمی دونم چی بگم. تنم سِر شده و نمی تونم بنویسم. چشام نمیبینه انگشتامو. باور کن اشک تو چشامه.
فقط اینو می دونم که اگه نطلبیده، اگه هی ناز کرده برات، دلیل بر این نبوده که رو سیاه بودی، دلیل بر این نبوده که نمی خواسته ببینه تورو. باور کن حرفمو. قسم می خورم.
ناز میکرده که بطلبه تورو، واسه اینکه می خواسته وقتی تورو بطلبه که خوب به حرفات گوش بده. نه اینکه سَرسَری گوش کنه و از روی رفع تکلیف باشه فقط.
دست خدا به همراهت وقتی میری، دست خدا به همراهت وقتی برمیگردی. دست خدا به همراهت همیشه. با دل پر برو، حرفاتو باهاش بزن، باهاش دعواهات رو بکن، اما وقتی برمیگردی سبک برگرد. وقتی برمیگردی خوش برگرد. وقتی برمیگردی آروم برگرد.
—
مسیحا:
………………………………….
اولا اینکه “شوک” نه شک.
دوما اینکه بهت حسابی خوش بگذره.
سوما اینکه شبت بخیر
چهارما هم داره که مربوط میشه به قضیه شنبه که بعدا بهت میگم
—
مسیحا:
اووووووکی