نان و دندان

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت

آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت

آنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود

آنکه باور داشت روزی میرسد بیچاره بود

آنکه در اموال دنیا قهر بود ایمان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

آن یکی بیچاره دندان داشت اما نان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

دشت باور داشت گرگی در میان گله بود

گله باور داشت اما من نمیدانم چرا باور سگ چوپان نداشت

یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود

یک نفر پالان خر را در میان خانه پنهان کرده بود

آن یکی با خر میرفت و خر پالان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت

یک نفر فردوس را ارزان به مردم میفروخت

نقشه ها کو داشت در پندار خود شیطان نداشت

هر کجا دست نیازی بود بر سویی دراز رعیت بیچاره بخشش داشت

اما خان نداشت

یک نفر نان داشت اما بینوا دندان نداشت