خواهشم اینه بمون و ….

خواهشم اینه بمون و کنسلش کن رفتن و
یا اگه می خوای بری اینبار نفرین کن من و
اینقدر سرت رو پایین نگیر آتیشم نزن
این تو و این تیغ و شاهرگ هر چقدر می خوای بزن
تیغ بردار دستام و خط خطی کن تلافیه
عمری من زدم به قلب تو نگفتی کافیه
تو رو به خدا قسم اون طور نگاه نکن به من
لااقل چیزی بگو فحشی بده حرفی بزن
عزیزم دستات نلرزه تیغ اول و بزن
واسه خیانتا و بی محلیای من
تیغ دوم و بزن بزار بریزه آبروم
من خیانت کردم اما تو نیاوردی به روم
سه و چهار و پنج و شش تیغا رو پشت هم بزن
وقت جون دادنمم وایسا تو چشمام زل بزن
شاید اون لحظه ببینی اشک چشمای من و
بیا با هم اشنا کن تیغ و رگهای من و
نکنه هنوز مهمم چرا گریه می کنی
الان وقتشه بیای و منو راحتم کنی
اگه باز منو ببخشی دل بسوزونی برام
با چه رویی زنده باشم از خجالتت درام
بزار با دستای پر مهر تو رو به قبله شم
اونطوری شاید بیام حق با تو رو به رو بشم
توی این دنیا نشد از تو نگهداری کنم
شاید اون دنیا بتونم واسه تو کاری کنم
تیغ دستت دادم اما عزیزم یادت نره
دل به این سکوت تو از درد تیغم بد تره
نکنه فهمیدی مثل خون تو رگهای منی
که نه می تونی بری نه تیغ راحت می زنی
نکنه می خوای ببخشی نه تو رو خدا بزن
اگه بخشیدی عزیزم هی نگاه نکن به من
تو که از خونم گذشتی تو که بخشیدی من و
خواهشا پیشم بمون و کنسلش کن رفتن و
مجید خراطها

ما که گیج شدیم شما قضاوت کنید چی به چیه

 
 

 
 
آقایون :
 
تمامی آقایون شدیداً گرفتار کار و بیزنس خودشون هستند
 
* در حالـی که شدیداً گرفتار کار و بیزنس خودشون هستند، ولی در هر صورت وقت واسه خانوم ها دارند.
 
* در حالـی که در هر صورت وقت واسه خانوم ها دارند، ولی اون ها رو به حساب نمی آرن.
 
* در حالی که اون هارو به حساب نمی آرن، ولی همیشه یکی تو دست و بالشون هست.
 
* در حالی که همیشه یکی تو دست و با لشون هست،ولی بازم شانسشون رو روی تور کردن بقیه خانوم ها امتحان می کنن.
 
* در حالی که شانس شونو روی بقیه خانوم ها امتحان می کنن،ولی دستپاچه می شن وقتی زنی ترکشون می کنه.
 
* در حالی که دستپاچه می شن وقتی زنی ترکشون می کنه، ولی بازم درس عبرت نمی گیرن
 
وهنوز هم می خوان شانس شون رو روی بقیه خانوم ها امتحان کنند.(نمی دونن شانس فقط یک بار در خونهً آدمو میزنه)
 
        و اما خانوما
 
* برای بیشتر خانوم ها مهم ترین مسئله ،امنیت مالی است.
 
* با این که امنیت مالی برایشان بسیار مهم است،ولی باز هم بیرون می رن و لباس های گرون قیمت می خرن.
 
* با این که همیشه لباس های گرون قیمت می خرن،ولی مدام میگن که چیزی ندارن بپوشن.
 
* با این که می گن چیزی ندارن بپوشن، ولی همیشه هم قشنگ و شیک لباس می پوشن.
 
* با این که همیشه قشنگ و شیک لباس می پوشن،ولی می گن لباس هام دیگه کهنه و درب و داغونه.
 
* با این که میگن که لباس هاشون کهنه و درب و داغونه،ولی انتظار دارن که شما همیشه از تیپ شون تعریف کنید.
 
* با این که همیشه انتظار دارن ازتیپ شون تعریف کنید، ولی وقتی هم شما این کار رو می کنین…حرف هاتونو باور نمی کنن.(می فهمن که داری مخ شونو می زنی)
 
 
 

من باور دارم …

 
 

من باور دارم …
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست ندارند نیست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نیز به معنى این که آن‌ها همدیگر را دوست دارند نمى‌باشد.
 
من باور دارم …
که هر چقدر دوستمان خوب و صمیمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما باید بدین خاطر او را ببخشیم.
 
من باور دارم …
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترین فاصله‌ها. عشق واقعى نیز همین طور است.
 
من باور دارم …
که ما مى‌توانیم در یک لحظه کارى کنیم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.
 
من باور دارم …
که زمان زیادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.
 
من باور دارم …
که همیشه باید کسانى که صمیمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زیبا و دوستانه ترک گویم زیرا ممکن است آخرین بارى باشد که آن‌ها را مى‌بینم.
 
من باور دارم …
که ما مسئول کارهایى هستیم که انجام مى‌دهیم، صرفنظر از این که چه احساسى داشته باشیم.
 
من باور دارم …
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.
 
من باور دارم …
که قهرمان کسى است که کارى که باید انجام گیرد را در زمانى که باید انجام گیرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پیامدهاى آن.
 
من باور دارم …
که گاهى کسانى که انتظار داریم در مواقع پریشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آیند و ما را نجات مى‌دهند.
 
من باور دارم …
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا این به من این حق را نمى‌دهد که ظالم و بیرحم باشم.
 
من باور دارم …
که بلوغ بیشتر به انواع تجربیاتى که داشته‌ایم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ایم بستگى دارد تا به این که چند بار جشن تولد گرفته‌ایم.
 
من باور دارم …
که همیشه کافى نیست که توسط دیگران بخشیده شویم، گاهى باید یاد بگیریم که خودمان هم خودمان را ببخشیم.
 

من باور دارم …
که صرفنظر از این که چقدر دلمان شکسته باشد دنیا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ایستاد.
 
من باور دارم …
که زمینه‌ها و شرایط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثیرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.
 
من باور دارم …
که نباید خیلى براى کشف یک راز کند و کاو کنم، زیرا ممکن است براى همیشه زندگى مرا تغییر دهد.
 
من باور دارم …
که دو نفر ممکن است دقیقاً به یک چیز نگاه کنند و دو چیز کاملاً متفاوت را ببینند.
 
من باور دارم …
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسیم تغییر یابد.
 
من باور دارم …
که گواهى‌نامه‌ها و تقدیرنامه‌هایى که بر روى دیوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.
 
من باور دارم …
که کسانى که بیشتر از همه دوستشان دارم خیلى زود از دستم گرفته خواهند شد.
 
من باور دارم …
«شادترین مردم لزوماً کسى که بهترین چیزها را داردنیست
بلکه کسى است که از چیزهایى که دارد بهترین استفاده را مى‌کند.»
 
 
 
و من باور دارم …
 


که شما باید این متن را براى کسانى که بهشان باور دارید بفرستید. مثل همین کارى که من کردم
 
 
 

راز 5 دقیقه

 
در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه می­کردند. زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا می­رود پسر من است . مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی می­کرد اشاره کرد .
 
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد : سامی وقت رفتن است .
 
سامی که دلش نمی­آمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟
 
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامی دیر می­شود برویم . ولی سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول می­دهم .
 
مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمی­کنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟
 
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه­سواری زیر گرفت و کشت . من هیچ­گاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه می­خورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد سامی تکرار نکنم . سامی فکر می­کند که 5 دقیقه بیش­تر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت می­دهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم . 5 دقیقه­ای که دیگر هرگز نمی­توانم بودن در کنار تام ِ از دست رفته­ام را تجربه کنم .
 
 
——————————————————————————–
 
 
بعضی وقتها آدم قدر داشته­ها رو خیلی دیر متوجه می­شه . 5 دقیقه ، 10 دقیقه ، و حتی یک روز در کنار عزیزان و خانواده ، می­تونه به خاطره­ای فراموش نشدنی تبدیل بشه . ما گاهی آنقدر خودمون رو درگیر مسا ئل روزمره می­کنیم که واقعا ً وقت ، انرژی ، فکر و حتی حوصله برای خانواده و عزیزانمون نداریم . روزها و لحظاتی رو که ممکنه دیگه امکان بازگردوندنش رو نداریم .
 
ضرر نمی­کنید اگر برای یک روز شده دست مادر و پدرتون رو بگیرید و به تفریح ببرید . یک روز در کنار خانواده ، یک وعده غذا خوردن در طبیعت ، خوردن چای که روی آتیش درست شده باشه و هزار و یک کار لذت بخش دیگه .
 
قدر عزیزانتون رو بدونید . همیشه می­شه دوست پیدا کرد و با اونها خوش گذروند ، اما همیشه نعمت بزرگ یعنی پدر و مادر و خواهر و برادر در کنار ما نیست . ممکنه روزی سایه عزیزانمون توی زندگی ما نباشه… 
 
 ——————————————————————————–
 
هیچ وقت به گمان اینکه وقت دارید ننشینید زیرا در عمل خواهید دید که همیشه وقت کم و کوتاه است. فرانکلین