این تصویر توسط ایگور تورگاچکین عکاس روسی در دریاچه Abrau شکار شده است
دسته: عمومی
دو گدا
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود. مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اون جا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده. رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش. در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی “موشه” نگاه کن کی اومده به برادران “گلدشتین*” بازاریابی یاد بده؟
* گلدشتین یه اسم فامیل معروف یهودیه
زاغ و روباه
زاغکی قالب پنیری دید،
از همان پاستوریزههای سفید!.
پس به دندان گرفت و پر وا کرد،
روی شاخ چنار مأوا کرد.
اتفاقاً از آن محل روباه،
میگذشت و شد از پنیر آگاه.
گفت :اینجا شده فشن تی وی!،
چه ویویی! چه پرسپکتیوی!.
محشری در تناسب اندام،
کشته ی تیپ توست خاص و عوام!.
دارم ام پی تریّ ِ آوازت،
شاهکار شبیه اعجازت.
ولی اینها کفاف ما ندهد،
لطف اجرای زنده را ندهد.
ای به آواز شهره در دنیا،
یک دهن میهمان بکن ما را!.
زاغ، بی وقفه قورت داد پنیر!،
آن همه حیله کرد بی تأثیر.
گفت کوتاه کن سخن لطفاً!،
پاس کردم کلاس دوم من!
اغفال وکلاهبرداری توسط فروشندگان تصفیه آب با توسل به دستگاه فریبنده ای بنام الکترولیز
دوستانی که تاکنون دستگاه تصفیه آب خانگی یاغیرخانگی نخریده اند،توجه ودقت کنند که شرکتها ونمایندگان وسایرفروشند گان تصفیه آب،برای اینکه بتوانند تعدادی بیشتر وگرانترازدستگاه های مذکوربه مردم بفروشند،اقدام به فریب دادن مردم نموده اند.روش کارآنان هم به این شکل است که برای اینکه به خریداراثبات کنند آبی که مینوشند پرازمیکروب وناخالصی های بسیارخطرناک است،ازخریدار یک لیوان آب لوله کشی شهردرخواست میکنند ویک لیوان هم از آب باصطلاح تصفیه شده ای که خود همراه آورده درکنارلیوان آب لوله کشی خریدارقرارمیدهند، سپس دستگاه برقی کوچکی که نامش الکترولیز است ولی خودشان هم نمیدانند آن دستگاه چیست،وچهارالکترود دارد،که دوتا ازآنها ازجنس آلمنیوم ودوتای دیگرازجنس آهن است، طوری درلیوانهای محتوی آب قرارمیدهند که یک جفت ازالکترودآلمنیومی وآهنی دریک لیوان ، ویک جفت دیگردرلیوان دیگرقرارگیرد،آنگاه دوشاخه دستگاه به پریزبرق میزنند و پس ازچندد دقیقه می بینید که آن لیوان محتوی آب لوله کشی بسیارگرم وتیره وکثیف می شود،درحالیکه لیوان محتوی آب تصفیه شده مد نظرفروشنده، نه گرم می شود ونه تیره وکثیف . وچون عا مه مردم ازموضوع کلک آنان بی اطلاع اند ،به این طریق اغفال وترغیب شده وبلا فاصله اقدام به خرید دستگاه تصفیه آب ازآن فروشنده می نماید. آنهم به هرقیمتی که فروشنده بگوید ،چون فروشنده به دروغ ادعا میکند که دستگاه درتمام نمایندگی های کشوربه همین قیمت است وهیچ نماینده ای هم حق ندارد قیمت رابالا یا پائین کند.
وامادرموردکلاهبرداری فروشندگان دستگاه های تصفیه آب به خلق الله باتوسل به ابزارفریبنده ای بنام ( الکترولیز ) به این شکل است که : هرگاه ما دو2عد د الکترود ،که یکی ازجنس آلمنیوم ودیگری ازجنس آهن باشد،درلیوانی پرازآب گذاشته وحدودان یا حداقل مقداردوازده12ولت برق دی سی طوری بکارببریم که سرمثبت +(به الکترود آهنی) وسرمنفی-) به الکترودآلمنیومی)،ااتصال یابد،بنابرقانون تجزیه شیمیائی مواد بوسیله عبورجریان الکتریسته از آنها،اتمهای خنثای دوالکترود مذکورباردار شده وبه یون تبدیل می شوند. لذا همین یونها هستند که آب را تیره وچرکین وتقریبان گل آلودمیسازند. بنده خود شخصان این تحقیق نیزانجام داده ام . دراین تحقیق فلزهای گوناگون تحت آزمایش قراردادم ودیدم که درمیان آنها تنهاهمان دوفلز،یعنی (آلمنیوم وآهن ) که ازسایرفلزات آب راکثیف ترمیکنند،آن شرکت های کلاهبردارهم همان دوفلز نیزاسباب وحشت واغفال مردم قرار داده اند، تابارعب و وحشت انداختن در دل آنان وبا گرانترفروختن وفروش بیشتر، پول بیشتری به جیب بزنند.
محقق ومبتکروسازنده نخستین تلسکوپ نجومی کشور ایران ازاستان بوشهر
حسین پورزائر
پدر رحمت
یک قدم مانده بود به خدا!
جز نور و عشق چیزی نبود.
چشم دوخته بود به نور چشم خدا.
تبسمی عاشقانه بر لبش نشسته بود.
خدا با صدای علی با او سخن می گفت و او جان سپرده بود به این صدا.
از هر دری با او گفت.
دل به رفیق داده بود و می دانست خدا خوب رفاقت می کند…
دل مشغولی داشت!
رو به رویش خدا بود و خدا می دانست!
گفت:
-احمد چه شده؟
نگاه نگران پیامبر به نگاه مهربان خدا افتاد. خودش بارها گفته بود من و علی پدران این امتیم و اگر پدرانه عمل نمی کرد… نه! او بهترین پدر بود!
-پروردگارا! نگران امتم هستم در قیامت… زمانی که گناهکار نزد تو حاضر می شوند و تو عذابشان می کنی…
بغض صدایش را خاموش کرد. طاقت عذاب فرزندانش را نداشت.
دست رحمت خدا حاضر شد:
– نگران نباش احمد! روز قیامت تو بر سر راه مردم بایست و هر که از امت تو بود فریاد بزن: “امتی…” و قول می دهم پاسخ خواهی شنید: “رحمتی”…
محمد لبخند زد. قول خدا قول بود!
جز نور و عشق چیزی نبود.
چشم دوخته بود به نور چشم خدا.
تبسمی عاشقانه بر لبش نشسته بود.
خدا با صدای علی با او سخن می گفت و او جان سپرده بود به این صدا.
از هر دری با او گفت.
دل به رفیق داده بود و می دانست خدا خوب رفاقت می کند…
دل مشغولی داشت!
رو به رویش خدا بود و خدا می دانست!
گفت:
-احمد چه شده؟
نگاه نگران پیامبر به نگاه مهربان خدا افتاد. خودش بارها گفته بود من و علی پدران این امتیم و اگر پدرانه عمل نمی کرد… نه! او بهترین پدر بود!
-پروردگارا! نگران امتم هستم در قیامت… زمانی که گناهکار نزد تو حاضر می شوند و تو عذابشان می کنی…
بغض صدایش را خاموش کرد. طاقت عذاب فرزندانش را نداشت.
دست رحمت خدا حاضر شد:
– نگران نباش احمد! روز قیامت تو بر سر راه مردم بایست و هر که از امت تو بود فریاد بزن: “امتی…” و قول می دهم پاسخ خواهی شنید: “رحمتی”…
محمد لبخند زد. قول خدا قول بود!