بذار دستامون جدا شن
سهم تو فردایی روشن
به تو هیچ حسی ندارم
دیگه چاره ای ندارم
از دلم نمیری هرگز
خیلی ساده خداحافظ
نفرینم کن !
اگر بر آنی که به نیک انجامی ام برسانی
اگر بر آنی که وا رهانی ام از زندان زندگی
– پیش تر از آنکه به جیره ی اجباری اش خو کنم.
به مرگی عاشقانه نفرینم کن !
فرشته ء زمینی من !
که این دعای آمرزش است
در بسته گاه روزگار !!
واپسین نفس را به حلقهء معلق ریس وا نهادن
و چهار پایه را رقصیدن
یا با تنی سرخ و فرّار
چشم در چشم ماُمور مرگ خود داشتن
که دندان بر هم فشرده
به رها کردن تیر خلاص !
مرگی چنینم آرزوست….
مرگی که زندگی را
عشق را و انسان را معنایی دوباره ببخشد !
مرگی هم قداست نخستین جرعهء شیر مادرم !
مرگی درست
چون مرگ گرگی پیر
که سگ شدن به کلبهء ارباب را تن نمی دهد …
و آزادی خویش را – به زوزه – آوازه می کند
بر چکاد یکی صخره
تا شکارچی را
هدف گرفتن سینه اش
به مشام تازی نیاز نیفتد !
آن جا که گوسفندان سر به زیر گله را
یارای دیدن آبی آسمان نیست
در خون خود تعمید جاودانه یافتن !
در کمین گلوله – گرگانه – بودن !
زندگی همین دقایق سرخ است !
مرگت به حیات می ماند اگر غریو سر دهی
در سیارهء سرب و ساطور
گوسفندان نیز
به مرگ طبیعی نمی میرند …
یغما گلرویی
اینو یه نفر تو وبلاگش نوشته بود
یه نفر یعنی دوست جون من
حالا چرا نمیدونم
اما خودم
خوشم اومد و بدون اجازش دزدیدم
گاهی تب , لرز , مریضی هم بد نیستا
آدمو یاد خودش میندازه
تازه یاد نوشتنهام افتادم
شاید دیگه دست نداد خودم بشینم بنویسم
حالا که دست داده فقط دارم مینویسم
مینویسم
مینویسم
مینویسم
اما خودمم نمیدونم چی مینویسم
اما دارم مینویسم
تا بگم زنده ام
زندگی میکنم
و میخوام تا آخرین نفش جلو برم
آی مردم آی مردم
دارم مینویسم
شما هم بنویسین و زندگی کنین
عاشقانه من
ای عاشقانه من
رفتن تو را میبینم …
و برای درآغوش کشیدنت
انتهای راه تو ایستاده ام
اگرچه
نهالی که در اولین روز زندگیش شاهد عشق ما بود
درختی هزار ساله شود…
پس از هزارگان
خاکستر من در تلاطم طوفان عشقمان
ترا در بر خواهد گرفت …
برو …
هر چه زودتر رفتنت را ببینم …
زودتر در آغوشم آرام خواهی یافت …
بنویس
گوشهی روزنامه
روی کاغذ توالت
پشت هر در بستهای
بنویس
نامت را
تاریخ تولدت را
آرزوهایت را
هر چه
هر وقت
عجله کن
بنویس
آنها همه چیز دارند
نوشتن نمیدانند
بنویس
سرگردانشان کن
*****************
زنگ میزدی
یک تلفن کوچک
دو دقیقهای وسایلم را جمع میکردم
مداد و مسواک و مسکن
نه
مسکن هم بر نمیداشتم
دامن و لباس خواب فقط
بعد
سفر که نه
گم میشدیم
*****************
برای اینکه بدانید چهار سال چقدر ارزش دارد از یک فارغ التحصیل دانشگاه بپرسید
برای اینکه بدانید یک سال چقدر ارزش دارد از یک دانش آموز مردودی دبیرستان بپرسید
برای اینکه بدانید نه ماه چقدر ارزش دارد از مادری که نوزاد سالمی به دست آورده بپرسید
برای اینکه بدانید یک ماه چقدر ارزش دارد از مادری که نوزاد نارس به دنیا آورده بپرسید
برای اینکه بدانید یک هفته چقدر ارزش دارد از سردبیر یک هفته نامه بپرسید
برای اینکه بدانید یک ساعت چقدر ارزش دارد از دوستی که منتظرش گذاشته اید بپرسید
برای اینکه بدانید یک دقیقه چقدر ارزش دارد از کسی که از قطار یا هواپیما جا مانده بپرسید
برای اینکه بدانید یک ثانیه چقدر ارزش دارد از کسی که از تصادف جان سالم به در برده بپرسید
برای اینکه بدانید یک هزارم ثانیه چقدر ارزش دارد از کسی که مدال طلای المپیک گرفته بپرسید
میخوام ارزش لحظه هارو بیشتر بدونم
یه زمانی پیش خودم این لحظات بازم تکرار میشن بزارم برای بعد
اما به جایی رسیدم که خوشحالم از این که اون لحظات زیبارو تو زندگیم تجربه کردم
شاید این عمر کفاف نده که بخوایم خیلی چیزا رو دوباره تجربه کنیم
چند روزی مریض بودم و این مریضی بهم درسای زیادی داد
که از زمانم درست استفاده کنم
این هزارم ثانیه ها مهمن
باید ازشون استفاده کرد نه اینکه به افسوس و نفرین گذروندشون
باید از هزارم ثانیه هایی که خدا بهمون به امانت داده استفاده کنیم
این هزارمها دارن میرن , منتظر من و تو نمیمونن که وایسیم و افسوس بخوریم
اما بابت این افسوسها و اتلافها مارو بازخواست میکنن
امشب
با وجود تب زیادم
اما حس نوشتنم گرفته
دارم الکی مینویسم
اما خوشحالم که دارم هزارمهامو استفاده میکنم
آی اوس کریم
ممنونتم
شکرت
خطاکارم
اما مهربونی
گنهکارم
اما بخشنده ای
امتحانات خیلی سخته
یکی بهمون آسونتر بگیر
نزار جلوی تو سرمونو پایین بگیریم و بگیم از امتحانت رد شدیم
اما میدونم رد شدمونو هم قبول داری
با کارنامه مردودی اومدم پیشت تا بهم درس جدید بدی
و امتحانای جدید بگیری
راه جدید بهم نشون بده
خیلی مخلصتم اوس کریم نجار کچل