یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچهء لیلا نشست
بی وضو در کوچهء لیلا نشست
عشق ، ان شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت : یا رب! از چه خوارم کرده ای؟!
بر صلیب عشق دارم کرده ای!
بر صلیب عشق دارم کرده ای!
خسته ام زین عشق دلخونم نکن!
من که مجنونم! ، تو مجنونم نکن!
من که مجنونم! ، تو مجنونم نکن!
مرد این بازیچه دیگر نیستم!
این تو و لیلای تو ، من نیستم!
این تو و لیلای تو ، من نیستم!
گفت : ای دیوانه! ، لیلایت منم!
در رگت ، پنهان و پیدایت منم!
در رگت ، پنهان و پیدایت منم!
سالها با جور لیلا ساختی!
من کنارت بودم و نشناختی!!!
من کنارت بودم و نشناختی!!!
آبان ، ای ول
خیلی قشنگ بود
وممنون از همه
اینو یکی از رفقام واسم داد.
و من خیلی باهاش حال کردم…
اینم قشنگه:
عیب کار از جعبه ی تقسیم نیست.
سیم سیار دل ما سیم نیست.
این خدا این هم هزاران طول موج.
دیش احساسات ما تنظیم نیست.
ما که مجنونشیم در بست
واقعاً روزگار غریبیست . . .