نشناختی!!!

 
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچهء لیلا نشست
 
عشق ، ان شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
 
گفت : یا رب! از چه خوارم کرده ای؟!
بر صلیب عشق دارم کرده ای!
 
خسته ام زین عشق دلخونم نکن!
من که مجنونم! ، تو مجنونم نکن!
 
مرد این بازیچه دیگر نیستم!
این تو و لیلای تو ، من نیستم!
 
گفت : ای دیوانه! ، لیلایت منم!
در رگت ، پنهان و پیدایت منم!
 
سالها با جور لیلا ساختی!
من کنارت بودم و نشناختی!!!
 

4 دیدگاه برای “نشناختی!!!

  1. اینو یکی از رفقام واسم داد.
    و من خیلی باهاش حال کردم…

    اینم قشنگه:

    عیب کار از جعبه ی تقسیم نیست.
    سیم سیار دل ما سیم نیست.
    این خدا این هم هزاران طول موج.
    دیش احساسات ما تنظیم نیست.

دیدگاه ها بسته شده.