یه مسافر

یه مسافر یه غریبه
یه شبم بی پنجره
می روم با کوله بار سرگذشت و خاطره

خسته ام از خستگی ها
خسته از این لحظه ها
می شمارم لحظه ها را بر نمی آرم صدا

قصه های من غمگین
اگه تلخه اگه شیرین
می روم تا واسه فردا بسازم دنیای رنگین

هر جا می رم همه می گن یه غریبه اومده
نمی بینم هم صدایی اینم از بخت بده

من پر امیدم اما دلم در التهابه
می رم که تا در غربتم نوری بتابه
ای زندگی بیزارم از بیهوده بودن
می رم که تا پیدا کنم فردای روشن

هر جا می رم همه می گن یه غریبه اومده
نمی بینم هم صدایی اینم از بخت بده

2 دیدگاه برای “یه مسافر

دیدگاه ها بسته شده.