« کوچــه »

 
چند روز پیش تو فیس بوک (لعنت الله علیه) ، یادی کردم از این قسمت شعر

“بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم”

دوست عزیزی متنی از فریدون مشیری با آهنگهایی به پیوست رو برام فرستاد
همینجا از او تشکر میکنم و متن را تکمیل کردم و با زندگینامه کامل برای همه قرار دادم
امیدوارم خوشتون بیاد
مسیحا
 
 
 
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
 
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
 
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
 
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
 
 
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
 
باغ صد خاطره خندید،
 
عطر صد خاطره پیچید:
 
 
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
 
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
 
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
 
 
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
 
من همه، محو تماشای نگاهت.
 
 
آسمان صاف و شب آرام
 
بخت خندان و زمان رام
 
خوشۀ ماه فروریخته در آب
 
شاخه‌ها  دست برآورده به مهتاب
 
شب و صحرا و گل و سنگ
 
همه دل داده به آواز شباهنگ
 
 
 
یادم آید، تو به من گفتی:
 
ـ «از این عشق حذر کن!
 
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن،
 
آب، آیینۀ عشق گذران است،
 
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
 
باش فردا، که دلت با دگران است!
 
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!»
 
 
 
با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ – ندانم
 
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
 
نتوانم!
 
 
 
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
 
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»
 
باز گفتم که : «تو صیادی و من آهوی دشتم
 
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
 
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
 
 
 
اشکی از شاخه فرو ریخت
 
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .
 
 
 
اشک در چشم تو لرزید،
 
ماه بر عشق تو خندید!
 
 
 
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
 
پای در دامن اندوه کشیدم.
 
نگسستم، نرمیدم.
 
 
 
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم،
 
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
 
نه کُنی دیگر از آن کوچه گذر هم . . .
 
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
 
فریدون مشیری
از مجموعۀ «ابر و کوچه»
 
 
* * *
 
با این‌که «فریدون مشیری» شعر «کوچه» را برای خوانده شدن به‌شکل ترانه نسروده بود ولی چنان مورد پسند اهل موسیقی واقع شد که بعدها چند اجرای متفاوت با صدای خوانندگان مختلف از آن ساخته و اجرا شد.
 
شعر «کوچه»، به شکلی ناخودآگاه در حافظۀ جمعی ما «شعری مردانه» (!) بوده و هست. انگار حتی اگر نام سرایندۀ آن را ندانیم باز این حس و برداشت را داریم که شعر را مردی در خطاب به معشوق خود سروده است. ترانه‌هایی که بر اساس این سروده خوانده شده هم بیشتر «مرد‌خوان»، و انگار که با صدای خوانندگان مرد برای شنونده باورپذیر بوده است.
 
نخستین بار اما «مهوش آژیر» در سال 2001، طلسم مردانه بودن شعر «کوچه» را شکست و با آهنگی که خود نیز ساخته بود در اجرایی زیبا و شنیدنی آن را خواند و در آلبومی به همین نام منتشر کرد.
 
شعر «کوچه» بعد از آن اجرا روحی زنانه (!) هم پیدا کرد و بعد از سال‌ها انگار باورمان شد زنی هم می‌تواند با آن «حالی» که در شعر آمده، از کوچه‌ای خاطره‌انگیز و مهتاب‌زده بگذرد؛ گیریم که شب دیروقت باشد!
 
سال‌های بعد از اجرای «مهوش آژیر»، سرودۀ «کوچه» را از زبانِ زنانِ خوانندۀ دیگری چون «میراث»، «روح‌انگیز» و «دریا دادور» هم شنیدیم که فضای اجرا و موسیقی آن نزدیک به هم بود. و اجرایی هم به شکل دوصدایی که «سهراب اندیشه و نوشیندخت» خوانده‌اند.
 
در نمونه‌های مردانه‌خوانِ این سروده اما تفاوت‌های اجرایی بیشتر است. از اجرا به شکل «پاپ ایرانی» [کورش یغمایی] تا شیوۀ ترانه‌های سنتی [احمد آزاد ـ عبدالحسین مختاباد] و از اجرای ارکستراسیون [بیژن بیژنی] تا در قالب ترانه‌های کوچه بازاری و به اصطلاح لاله‌زاری آن که با صدای خواننده به نام آرش می‌شنویم.
 
شعر «کوچه»، اولین بار در اردیبهشت ماه 1339 خورشیدی در هفته‌نامۀ «روشنفکر» به‌چاپ رسید. امسال مصادف است با پنجاهمین سال سرایش این شعر عاشقانه.
 
«شاعر دیار عشق و آشتی» نام فیلم مستندی‌ست که «ناصر زراعتی» در آن به زندگی و آثار ادبی ـ هنری «فریدون مشیری» پرداخته است. در بخشی از این فیلم، شاعر از پیشینۀ سرودن و انتشار شعر «کوچه» می‌گوید و دو خاطره از درخواست علاقه‌مندان برای دکلمۀ این شعر، که شنیدنی است.
 
«بیشترین خاطره‌ام مربوط به دانشگاه شیراز است. همه داد می‌زدند: «کوچه! کوچه!». می‌تونید باور کنید که من شعر کوچه را می‌خوندم، دو هزار نفر با من همصدایی می‌کردند»
 
 
****
زندگینامه فریدون مشیری
 
فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جدپدری اش به واسطه ماموریت ادرای به همدان منتقل شده بود و از سرداران نادرشاه بود. پدرش ابراهیم مشیری افشار فرزند محمد در سال ۱۲۷۵ شمسی در همدان متولد شد و در

8 دیدگاه برای “« کوچــه »

  1. شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت…لیک شعری نسرود
    نه که معشوق نداشت
    نه که سرگشته نبود
    سالها بود دگر کوچه ی مهتاب خیابان شده بود

  2. سلام مسیحا :
    خوبی ؟
    ببخشید یک مدت نتوسنتم بیام و سر بزنم و ممنون که چند بار سر زدی 🙂
    مشیری رو خیلی دوست دارم . مخصوصا شعر مژه بر هم زدنیش … من رو یاد مامانم می ندازه !

  3. فریدون مشیری یه شعر هم در مورد “مرحومه”ها داره:
    با قامت کشیده ات ای سرو سرفراز
    آخر چگونه خفتی آن گور تنگ را
    بر سینه ات چگونه کشیدی
    آن تخته سنگ را…؟
    الی آخر…

    دقت کنید که اون قامت کشیده و اینا من بودما!!! خود خودم!!!

  4. آقا اجازه؟! ما این شعر رو خیلی دوست میداریم. دست شما درد نکنه که هم شعرش رو گذاشتین، اما صداش رو و هم زندگینامش رو.

    آقا اجازه؟! فک کن الان با فوق لیسانس به زور راه میدن تو اداره استخدام بشی، حالا وای به دیپلم، اما اونموقع ها… مادر بزرگ من با تصدیق 6 تو آموزش و پروش استخدام شده بوده و همزمان هم دیپلم میگیره. بعدشم که بازرس و مدیر و این چیزا میشه. همیشه میگفت زیر مدرک تصدیق 6م نوشته بود “از تمام مزایای قانونی برخوردار است” اما الان چی؟؟

    آقا اجازه؟!
    مرد دیگری که پشت این نقاب خنده

    هرزمان به هربهانه

    با تمام قلب خود گریسته

    آقا اجازه؟! کامنتم تموم شد. نقطه.

دیدگاه ها بسته شده.