شناسایی تنها موجود زنده ای که از عصر یخبندان جان سالم به در برده است

 

 

Michael May, an undergraduate student at UC Davis, next to a clone of a Palmer's Oak in Riverside County

Thomas H. Maugh در شماره 22 دسامبر روزنامه لس‌آنجلس‌تایمز خبر از کشف کهن‌سال‌ترین بلوط دنیا در تپه‌هایی در جنوب کالیفرنیا واقع در Riverside County داده است. بلوطی موسوم به بلوط پالمر که پژوهشگران دانشگاه دیویس کالیفرنیا تخمین می‌زنند ممکن است بیش از 13 هزار سال از عمرش گذشته باشد!
جالب آن که با توجه به موقعیت استقرار این گیاه یگانه، حال دانشمندان نگران تخریب زیستگاه این سایت پژوهشی ارزشمند در اثر توسعه‌ی شهری هستند.

فکر کنم همون سنجاب ICE AGE یا ازش محافظت کرده و تو عصر یخبندان گرمش کرده

یا خدا این درختو برا سنجابه نگه داشته

دانشمندا بگردن سنجابرو هم زنده پیدا می کنن

 

 

 

 

 

بیانیه شماره دو انجمن زن ذلیلان ایران

بسمه تعالی

به اطلاع کلیه زن ذلیلان عزیز می رساند پیرو ازدیاد روزافزون آمار زن ذلیلی در میهن عزیزمان ، این انجمن با هدف حمایت از حقوق مردان شریفی که نه تنها در بیرون از منزل بلکه در داخل منزل و چه بسا در کلیه مکانهایی که به نحوی تحت سیطره بانوان گرام  (! ) قرار دارند ؛ لباسی همچو  « پیش بند ! ! ! » بر تن ، ترسی همچو « ترس از ملاقه  ! ! ! » در دل و قلبی همیشه مالامال از دردهای ناگفته « کتکهای شبانه ! ! ! » دارند ، تشکیل گردید تا در دو مرحله از پیش تعیین شده به این بلا ( ! ) خاتمه دهد …

مرحله اول : تسکین آلام مردان زجر دیده به هدف آماده سازی هر چه بیشتر ایشان برای مرحله دوم .
مرحله دوم : آشنایی هر چه بیشتر آقایان با شیوه ها و فنون « مرد سالاری » نوین جهت براندازی سلطه خانمها .

بیانیه شماره یک انجمن زن ذلیلان ایران

بسمه تعالی

نظر به درخواست تعدادی از دوستان مبنی بر توضیح وظایف و عملکردهای این انجمن بر آن شدیم تا شما را با گوشه ای از طرحهای در دست تحلیل انجمن بیش از پیش آشنا سازیم . اهم این طرحها به شرح زیر میباشد :

الف)طرح برگزاری مسابقات برترین زن ذلیل سال :
در این طرح در ابتدای بهمن ماه هر سال و پس از صدور بخشنامه لازم از طرف مسولین انجمن کلیه عزیزان « زن ذلیل» می توانند با ارسال زیباترین عکس ، نقاشی ،شعر و یا داستان خود که دارای معنا و مفهوم زن ذلیلی باشد در این مسابقه شرکت کنند .

موارد برگزیده در هر قسمت پس از معرفی از طریق سایت رسمی انجمن به مدت یک ماه در قسمتی که در وبلاگ به همین منظور اختصاص خواهیم داد به نمایش گذارده خواهد شد ( البته با رضایت صاحب اثر ) و پس از یک ماه جایزه فرد برگزیده را که یک پیشبند با طرح انجمن میباشد را به آدرس وی پست خواهیم کرد .

 

ب ) طرح ایجاد نمایندگیهای فعال :
همانگونه که از عنوان این طرح برمی آید برای هر چه بیشتر خدمت رسانی به زن ذلیلان عزیز درصددیم تا از شهرها و علی الخصوص مراکز استانهای میهن عزیزمان تعدادی از « زن ذلیلان فعال » را به عنوان نماینده رسمی انجمن معرفی نماییم تا سرویسدهی به شما زن ذلیلان گرامی تسریع یابد .

ج ) طرح بازار بزرگ « زن ذلیلان » :
در این طرح که لازمه اصلی آن رسیدن تعداد  اعضای این طرح به حد قابل قبول میباشد ، اعضای خانواده بزرگ زن ذلیلان که هر یک در گوشه و کنــار این سرزمین به شغلی اشتغال دارند به دیگر برادران   « زن ذلیل » خود در قبال ارائه کارت معتبر انجمن خدماتشان  را با تخفیف (  میزان تخفیف بنا به صلاحدید ارائه کننده کالا میباشد . ) ارئه مینمایند . بدیهیست این گونه اعمال همنوع دوستانه نه تنها کاری خداپسندانه به هدف کمک به همنوع است بلکه این عزیزان میتوانند از مزایای ویژه طرح نیز برخوردار شوند ( این مزایا متعاقباً باستحضار شما خواهد رسید . )

وبسیاری طرحهای دیگر که در دست بررسی های مقدماتی میباشد از قبیل : ایجاد صندوق زن ذلیلی –  به ثبت رسانیدن انجمن به عنوان یک انجمن رسمی و …

امید است که بتوانیم با اجرای کامل طرحهای فوق صداقت و وفاداری خود را به شمــــا « زن ذلیلان » عزیز اثبات نماییم .

به امید آنروز- دبیر انجمن زن ذلیلان

قیمت معجـزه

 
سلام….
وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت، قلک کوچکش را درآورد. قلک را شکست، سکه ها را روی تخت ریخت و آنها را شمرد، فقط 5 دلار.
بعد آهسته از در عقبی خانه خارج شد و چند کوچه بالاتر به داروخانه رفت. جلوی پیشخوان انتظار کشید تا داروساز به او توجه کند ولی داروساز سرش شلوغ تر از آن بود که متوجه بچه ای هشت ساله شود. دخترک پاهایش را به هم می زد و سرفه می کرد، ولی داروساز توجهی نمی کرد، بالاخره حوصله سارا سر رفت و سکه ها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت.
داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت: چه می خواهی؟
دخترک جواب داد: برادرم خیلی مریض است، می خواهم معجزه بخرم.
داروساز با تعجب پرسید: ببخشید؟!!
دختـرک توضیح داد: برادر کوچک من، داخل سـرش چیزی رفته و بابایم می گویـد که فقط معجـزه می تواند او را نجات دهد، من هم می خواهم معجزه بخرم، قیمتش چقدر است؟
داروساز گفت: متاسفم دخترجان، ولی ما اینجا معجزه نمی فروشیم.
چشمان دخترک پر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خیلی مریض است، بابایم پول ندارد تا معجزه بخرد این هم تمام پول من است، من کجا می توانم معجزه بخرم؟ مردی که گوشه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتبی داشت، از دخترک پرسید: چقدر پول داری؟
دخترک پول ها را کف دستش ریخت و به مرد نشان داد. مرد لبخنـدی زد و گفت: آه چه جالب، فکـر می کنم این پول برای خرید معجزه برادرت کافی باشد!
بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت: من می خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر می کنم معجزه برادرت پیش من باشد.
آن مرد ، دکتر آرمسترانگ فوق تخصص مغز و اعصاب در شیکاگو بود.
فردای آن روز عمل جراحی روی مغز پسرک با موفقیت انجام شد و او از مرگ نجات یافت.
پس از جراحی، پدر نزد دکتـر رفت و گفت: از شما متشکـرم، نجات پسرم یک معجـزه واقعـی بود، می خواهم بدانم بابت هزینه عمل جراحی چقدر باید پرداخت کنم؟
دکتر لبخندی زد و گفت: فقط
5 دلار