« …من و رفقایم محال است آلت دست آنها (دشمنان) بشویم. عاری از شرف میدانم کسی را که حقوق حاکمیت و استقلال مملکت را، هدیه شغل و مقام کند. من استقلال ایران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم. آسایش ایرانی و همه ابنای بشر را بدون تفاوت دین و مذهب شایقم. ما به شرافت زیستهایم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کردهایم و با شرافت خواهیم مرد…»
ماه: آذر 1388
آنها چه می گویند…
دموکراسی می گوید:
رفیق، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم
رفیق، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم
مارکسیسم می گوید:
رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم
رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم
فاشیسم می گوید:
رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن
رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن
اسلام حقیقی می گوید:
« نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی. »
« نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی. »
اسلام دروغین می گوید:
تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم، و حرف بزن، امّا آن حرفی را که ما می گوییم
تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم، و حرف بزن، امّا آن حرفی را که ما می گوییم
دکتر علی شریعتی
عباس مهرپویا
سلام بر همه دوستانم
یکی ازخواننده های بسیار محبوب من به جهات مختلف کسی نیست جز عباس مهرپویا
جنبه های توجه من به مهرپویا شامل “مسافرتهایش” ، “ساز سیتار” ، “صدایش” ، “تلاشش در جهت یادگیری موسیقی” و “قبیله لیلی”
من صدای مهرپویا رو زمانی که بچه بودم بر روی کاست های قدیمی شنیدم و برایم بسیار دلنشین بود
سالها از آن دوران بچگی گذشته اما هنوز هم موسیقی و شعرها و نوای او برایم بسیار آرام بخش است
این مطلب هدیه ای است از طرف من به او به جهت قدرشناسی از کارهای بسیار زیبایش
مسیحا
عباس مهرپویا
*خواننده و آهنگساز ایرانی
* تولد ۱۳۰۶ تهران
* درگذشت خرداد ۱۳۷۱
* درگذشت خرداد ۱۳۷۱
عباس مهرپویا زندگی هنری خود را با تئاتر شروع کرد. سپس زیر نظر استاد عرب تبار به یادگیری ساز عود پرداخت. گیتار را زیر نظر استاد اسپانیایی خود اروین موره گیتاریست آلمانی فرا گرفت و نخستین اثرجدی اش در این زمینه اجرای قطعهای به نام کلبه سرخپوستان با گیتار الکترونیکی در انجمن هنری تهران به سال ۱۳۳۶ بود. در اوایل خرداد ۷۱ عباس مهرپویا در اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
وی اولین کسی بود که گیتار برقی را وارد ایران کرد و همزمان به نواختن آن پرداخت.
از سال ۱۳۴۲ سفرهایی را به منظور جمع آوری اطلاعات جدید و جامع در زمینههای مختلف آغاز نمود. از بزرگترین دستاوردهای سفرهای او، سفر به هندوستان در سال ۱۳۴۷ بود. در این سفر ساز سیتار را از محمود میرزا ، با راهنمایی موسیقیدان هندی راوی شانکار ، آموخت.
در اوایل دهه ۵۰ تغییراتی در کارهای خود به وجود آورد. او با شناسایی موسیقی و ساز دیگر کشورهای جهان آمیزشی از این اصوات را به نام کوکتل موسیقی بوجود آورد.
مهرپویا مدتی با اروین موره نیز همکاری میکرد که بیشتر موره در تنظیم آهنگها برای ارکستر به او کمک می نمود.
مهرپویا با همکاری ترانه سرایانی همچون پرویز وکیلی، تورج نگهبان و داریوش روشن به اجرای ترانههایی پرداخت.
از ازدواج بیزار بود اما علاقه خاصی به جهانگردی و مسافرت به آسیای دور و نقاط ناشناخته جهان و هنر جهانی داشت.
وی در زمان خود در میان توده عوام به عباس گاو صدا معروف شده بود.
فعالیتهای هنری(آلبومها و ترانهها)
* ۱۳۲۶ : کلبه سرخپوستان
* ترانه مرگ قو (شعر : دکتر حمیدی شیرازی)
* ترانه قایقرانان (شعر : پرویز وکیلی)
* موسیقی برای فیلم : جدال شیطان
* موسیقی متن برای فیلم : دزد عشق
* ترانه قبیله لیلی (شعر : پرویز وکیلی)
* ترانه بستر ننگین رقیب (اثر مشترک با شهیار قنبری)
* ترانه غروب خزان
* ترانه جام چشم
* ترانه آه
* ترانه خال سیاه (شعر : تورج نگهبان)
* آلبوم قبیله لیلی
* آلبوم مرگ قو
* ترانه مرگ قو (شعر : دکتر حمیدی شیرازی)
* ترانه قایقرانان (شعر : پرویز وکیلی)
* موسیقی برای فیلم : جدال شیطان
* موسیقی متن برای فیلم : دزد عشق
* ترانه قبیله لیلی (شعر : پرویز وکیلی)
* ترانه بستر ننگین رقیب (اثر مشترک با شهیار قنبری)
* ترانه غروب خزان
* ترانه جام چشم
* ترانه آه
* ترانه خال سیاه (شعر : تورج نگهبان)
* آلبوم قبیله لیلی
* آلبوم مرگ قو
مهرپویا ، با صدایی متفاوت
با آوایی حزین میخواند و نغمههای غمناک سازش را همراهی میکرد
گویی درد هزاران سال تنهایی و بیکسی را روایت میکرد
صدای گرم و گیرایش هر شنوندهای را تحت تاثیر قرار میداد
اما هیچگاه به شکل یک خواننده عامهپسند مطرح نگردید.
گویی درد هزاران سال تنهایی و بیکسی را روایت میکرد
قطره اشکی دوای درد من بود
این زمان آن اشک هم پایان گرفته
آسمان میگرید امشب
ساز من مینالد امشب
او خبر دارد که دیگر نالهام پایان گرفته
این زمان آن اشک هم پایان گرفته
آسمان میگرید امشب
ساز من مینالد امشب
او خبر دارد که دیگر نالهام پایان گرفته
صدای گرم و گیرایش هر شنوندهای را تحت تاثیر قرار میداد
اما هیچگاه به شکل یک خواننده عامهپسند مطرح نگردید.
چراکه نوآوریهایش در زمینه تلفیق اشعار امروز فارسی و آهنگها و ملودیهای کهن ایرانی و رسیدن به نوعی موسیقی نوین توانست ارتباط تازهای بین همه دوستداران هنر و فرهنگ موسیقایی ایران در دیگر سرزمینها که از استیلهای بومی خاصی هم برخوردار بودند، به وجود آورد.
اما این پویش و کاوش هنری مورد پسند بازار روز تجارت موسیقی نبود و از همین رو به سادگی از گردونه موسیقی مملکت کنار گذاشته شد
عباس مهرپویا درسی سالگی کار خوانندگی را درتهران آغازکرد. او با ترانهی”مرگ قو” که سرایندهی شعر آن دکتر حمیدی شیرازی است، به اوج شهرت رسید. مهرپویا در یازدهم خرداد ماه ۱۳۷۱ درگذشت.
عباس مهرپویا، با اینکه صدایی متفاوت داشت و با هیچ خوانندهی دیگری اشتباه گرفته نمیشد، اما همهپسند نبود. ترانههایش هم ازهمان نوعی نبود که دیگران به سراغش میرفتند. او از تئاتر به موسیقی رویآورد. اما پیش از همهی اینها، در یک سینما مامور کنترل بلیط و رفت و آمد تماشاچیان بود.
پرویز خطیبی، نویسنده و ترانهسرا، مهرپویا را از زمانی میشناسد که با نام “عباس آقا” در سینما “ایران” مشغول به کار بود. گاهی که در سینما فیلم تازه و معروفی نشان داده میشد، عباس آقا با پارتیبازی بلیط خطیبی را فراهم میکرد. تا اینکه خطیبی چند ماهی دیگر او را در سینما ایران ندید. از مدیر سینما سراغش را گرفت. مدیرگفت: این جوان کلهاش بوی قرمه سبزی میدهد. روی هر پلهای که ایستاده باشد، نقشه میکشد که چطور خودش را به پلهی بالاتر برساند. به گمانم چیزی خواهد شد.
عشق عود
چند ماه بعد به تصادف خطیبی او را در خیابان لاله زار نو میبیند: « حال و احوالش را پرسیدم. خندید و با صدای بم مردانهاش گفت: عشق”عود” مرا به مصر برد. قاهره و شبهای قشنگش و آبهای نیل بهترین مشوق من در فرا گرفتن عود بود. نمیدانم چرا مردم ما این ساز اصیل ایرانی را فراموش کردهاند. بعضیها خیال میکنند که عود یک ساز عربی است. در حالی که این طور نیست. صدها سال پیش حافظ گفته است: «دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند؟/ پنهان خورید باده که تکفیر میکنند»
مهرپویا نخست به فراگرفتن عود زیر نظریک استاد عربتبار پرداخت. فراگیری گیتار نزد استاد اسپانیایی “اروین موره” گامی دیگر بود که پیش از ورود به صحنهی هنری برداشت. در سال ۱۳۳۶ خورشیدی و در سن سی سالگی با ترانهای بنام “کلبهی سرخ پوستان” که برای نخستین بار با گیتاربرقی اجراشد، ورود متفاوت خود را به صحنه اعلام کرد. برخی معتقدند که او نخستین کسی است که گیتار برقی را وارد ایران کرد.
خطیبی میگوید: پائیز سال ۳۳ که من فیلم “محکوم به ازدواج” را میساختم، عباس آقا به سراغم آمد. گفت: بگذار آهنگهای فیلم را بسازم. با تعجب به او خیره شدم و به شوخی گفتم: «حالا کارت به آهنگ سازی کشیده؟ به این زودی؟» گفت:« بشنو، نخواستی مال خودم.» فردای آن روز به استودیوی کوچک ما آمد. چهار آهنگ مورد نظر را ضبط کرده بود. یکی از یکی بهتر. وقتی آهنگها پخش میشد، همه میپرسیدند، این عباس مهرپویا کیست؟
سی تار
سیتار از سازهای زهی موسیقی هندی است این ساز هفت سیم اصلی و ۱۱ یا ۱3 سیم تشدید (یا سمپاتیک) دارد و با مضراب نواخته میشود
دستانهای روی دسته این ساز فلزی و کمانی شکلاندسیتار انواع مختلف دارد و شکل کاسه و شمار سیمها در انواع آن فرق میکند بطور کلی میتوان این ساز را به سه گونه تقسیم کرد
نوع اول فقط دارای 7 سیم اصلی و بدون سیم تشدید کننده است
نوع دوم دارای 7 سیم اصلی و 11 یا 13 سیم تشدید کننده است
نوع سوم دارای مشخصات نوع دوم به اضافه یک کاسه اضافی در بالای دسته ساز است که بیشتر نقش تزئینی دارد تا شدت دهنده صدا
برای آشنایی بیشتر با صدای این ساز و طرز نوازندگی آن به آلبوم ((قبیله لیلی)) که شاهکاریست از مهرپویا گوش بدهید
راوی شانکار و ولایتخان از نوازندگان مشهور این ساز هستند و اما در ایران نخستین فرد که این ساز را به ایران شناساند عباس مهرپویا بود
تولدی تازه
مهرپویا، دوازده سال پس از ساختن “کلبهی سرخ پوستان”، همچنان به فکر یادگیری سازی جدید بود. به هندوستان سفرکرد و به توصیهی “راوی شانکار”، موسیقیدان پرآوازهی هندی، زیر نظر “محمود میرزا” نواختن سیتار را فراگرفت. ازآن پس، سیتار نیز به اجراهای او راه پیدا کرد. مهرپویا سفر به هندوستان را برای خود تولدی تازه میدانست: «دنیای دیگری را دیدم. دنیای فقر را در کنار ثروت، عشق را درون مذهب و هنر را در اوج.» آنچه بیش از همه او را زیر تاثیر قرار داد، موسیقی هند بود: «هندیها با موسیقی متولد میشوند و با موسیقی میمیرند.»
خطیبی میگوید: «وقتی اولین صفحات با صدای مهرپویا به بازار آمد، مخالفان و موافقان بسیاری در بارهاش به بحث و گفتوگو نشستند. و این همان چیزی بود که عباس آقا میخواست. یک روز دلکش به رادیو آمد و با لحن تمسخرآمیز گفت: «این آقا کیه که همراه با موزیک نعره میکشه؟»
مهرپویا با خواندن ترانهی زیبای “مرگ قو” که شعرآنرا دکتر حمیدی شیرازی سروده بود، به اوج شهرت رسید:«شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد/فریبنده زاد و فریبا بمیرد/ شب مرگ تنها نشیند به موجی/ رود گوشهای دور و تنها بمیرد/ چو روزی زآغوش دریا برآمد/ شبی هم درآغوش دریا بمیرد»
مهرپویا با صدایی بم شعر حمیدی شیرازی شاعررا آنچنان خواند که هنوزهم پس ازگذشت چند دهه، ترانهی “مرگ قو” تنها با همان شیوهی خوانندگی او در ذهنها باقی مانده است. “دخترگلفروش” و “قبیلهی لیلی” دوترانهی مشهوردیگری است که ازاو به یادگار مانده: «توازقبیلهی لیلی، من ازقبیلهی مجنون…….”
مهرپویا اما همچنان درفکر دگرگونی درکار خود بود وگویا درجا زدن و یکنواخت ماندن با روحیهی او چندان سازشی نداشت. او با استفاده ازتواناییهای خود و شناخت موسیقی و سازهای دیگر نقاط جهان نوعی موسیقی تلفیقی بوجود آورد. “اروین موره”، استاد گیتارنواز، نیزهمچنان در تنظیم آهنگها برای اجرای ارکستر به او یاری میرسانید.مهرپویا با ترانهسرایانی چون پرویز وکیلی و تورج نگهبان همکاری داشت. او سرانجام آواز “مرگ قو”ی خودرا در خردادماه سال ۱۳۷۱پس ازیک دورهی سخت بیماری سرداد.
تو دریای من بودی آغوش واکن/ که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
تو از قبیله لیلی
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون
تو از قبیله دریا
من از نژاد کویرم
همیشه تشنه و غمگین
همیشه بی تو اسیرم همیشه بی تو اسیرم
تو از قبیله لیلی آه
من از قبیله مجنون
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون
تو از قبیله دریا
من از نژاد کویرم
همیشه تشنه و غمگین
همیشه بی تو اسیرم همیشه بی تو اسیرم
تو از قبیله لیلی آه
من از قبیله مجنون
حدیث عشق من و تو
حدیث ابر بهاری
به من چه می رسد ای دوست
از این همه غم و زاری از این همه غم و زاری
تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه فضای فاصله صد کوه
تو از قبیله لیلی آه
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون
حدیث ابر بهاری
به من چه می رسد ای دوست
از این همه غم و زاری از این همه غم و زاری
تو از قبیله لبخند
من از قبیله اندوه
فضای فاصله صد آه
فضای فاصله صد کوه فضای فاصله صد کوه
تو از قبیله لیلی آه
من از قبیله مجنون
تو از سپیده و نوری
من از شقایق پر خون
******
مرگ قو(دکتر حمیدی شیرازی)
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فرینده زاد و فریبا بمیرد
فرینده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشنید به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
که خود در میان غزلها بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش بازکن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
******
از این جهان . . .
گریه کردم
قایقران..
کسی دیگر نمی کوبد . .
کولی گل فروش..