تب عروسی

سلام بر همه دوستان عزیز
مدتیه که کم میام اینترنت و کمتر در دنیای مجازی دیده میشم و اعتراف میکنم اولین دلیلش تنبلیه ،‌دومیش هم تنبلیه ولی سومیش اینه که کمی حجم کارام بیشتر شده
طی 12 روز گذشته که اصلا نیومدم که این دیگه فرق میکرد
فقط دو تا پست کوچولو توی بلاگر گذاشتم که اونم از راه دور بوده
واقعیت جریان اینه که ما آخرین عضو خونمونو فرستادیم خونه خودش و الان من موندمو والدین محترم
خوب طی روزهای برگزاری مراسم که معلومه حسابی سر آدم شلوغه، حتی اگر کاری هم نباشه ، فکر آدم مشغوله
از بد روزگار هم اگر شب حنابندون بزنه و یه بچه سوسول بیاد از راست ازت سبقت بگیره و نتونه ماشینشو کنترل کنه بزنه بهت و ازت طلب کار باشه که تو زدی و حسابی گرفتارت کنه و تازه پلیس بسیار محترم بیاد و معلوم بشه که طرف مقصره و حالا جناب پلیس محترم میگه باید جفت ماشینهارو بخوابونم تا شما برید تشکیل پرونده بدین
با توجه به شرایطی که داشتم رضایت دادم و خسارت هم نخواستم و مسئله به نحوی تمام شد البته نه به این سادگیها
(این وسط یک نکته هم بگویم که الان اگر خود بنده بدون گواهینامه در خیابان رانندگی کنم و پلیس من را بگیرد حتما جریمه می شوم و ماشینم متوقف می شود ، اما در تصادف ما طرف مقابل جوانی 17 ساله بود که گواهینامه نداشت ، از سمت راست سبقت گرفته بود و مقصر هم بود ولی به راحتی پلیس گذشت می کند و حتی یک جریمه ساده هم به آنها نمیدهد)
بعد از اتمام مراسم و برگزاری خوب آن ، متاسفانه یک سرماخوردگی حسابی منو از پا در آورد ، نمیدونم چه اتفاقی افتاده که امسال شدیدا بدنم عفونت میکند
یک بار معده ام شدید عفونت کرد و حالا سینوزیت!!!!!
حسابی چند روزی بستری شدم ، حتی برنامه ریزی کرده بودم که یک تور دو روزه شمال بروم که با اینکه چهارشنبه تهران را تعطیل کردند ، کل سه روز تعطیلی را مهمون تختخواب بودمو تب و لرز داشتم
توی این مدت خیلی از دوستان بهم لطف داشتن ، مخصوصا یکی از دوستان که حسابی منو خجالت زده کرد.
در مجموع سعی میکنم کمتر تنبل باشم و برای دنیای مجازی هم وقت بیشتری اختصاص بدهم.
همه شاد باشید و خوش
راستی عیدهای گذشتتون هم مبارک باشه

15 دیدگاه برای “تب عروسی

  1. آخــــــــــــی
    کفشدوزکهاش که سالمن؟ ها؟
    من هنوز اون یه دونه رو دارمش. 😐

    مسیحا:
    آره همه خوبن عزیز دل برادر
    یه دونه شما که بسیار عزیزه و هیچکی نمیتونه جاشو پر کنه
    خودت خوبی؟

  2. سلام مسیحای مهربون :
    خوبی ؟ انشالله که حالت بهتر شده باشه و دیگه سرما نخوری .
    و همچنین باز هم تبریک بابت خواهر محترم . انشالله همیشه به عروسی و شادی . دیگه نوبت خودته ! ما منتظر یک شیرینی هستیم !
    در مورد تصادف اما ! من که باورم نمی شه ! ای کاش لااقل گواهی نامه طرف یا شماره ماشین اش رو برمی داشتی بعد سر فرصت یک جور اساسی حالش رو می گرفتی ! فکر کنم از این بچه پر رو ها بوده ! ولی به جز این کاره دیگه ای نمی شد کرد … در هر صورت امیدوارم که دیگه از این جور مسائل پیش نیاد و همیشه سلامت و شاد باشی 🙂

    مسیحا:
    ممنون از لطفت دوست عزیز
    بسیار ممنون
    امیدوارم قسمت خودت هم بشود 😀
    اتفاقات زیاده ، اما باید هرکاری رو در زمانش انجام داد
    خدارو شکر که اینبار به خیر گذشت

  3. به به
    منور کردی وبمو
    میگفتی فرش قرمز پهن میکردم
    نمیدونی چقدر جا خوردم اسمتو دیدم
    یه دوبار صفحه رو رفرش کردم بعد مطمئن شدم درست دیدم
    ایشالا زود تر خوب میشی
    آخه سرما خودردگی خیلی بده
    منم بعد از عمل که سرما خوردم کلا دیوونه شدم

    مسیحا:
    من همیشه ارادت دارم دوست عزیز
    و همیشه وبلاگتو میخونم
    اما با مشغله ای که دارم کمتر کامنت میزارم
    اما اینبار لازم بود
    ممنون که شما هم سر زدی
    امیدوارم شما هم سرما نخورید

  4. سلام ..ایشالا همیشه به سلامتی و خوشی..خوب درک میکنم برای عروسی چقدر سر ادم شلوغه ..چون دقیقا من هم همین اخر هفته عروسی یکی از نزدیکانم بود و مطلب خصوصی حذف شده ام مربوط به همون بود که بعدا برای دوستانی که نخوندن تعریف میکنم ..و در رابطه با خصوصی ها براتون سنگ تموم گذاشتم از بعیدات دنیای مجازیم بود( ..شاد باشید)

    مسیحا:
    ممنون
    شما هم شاد باشی عزیز

  5. سلام مسیحا
    هی فکر میکردم ببینم کی نیستش! بعد فهمیدم مسیحا نبوده…
    تبریک میگم خانه‌دار شدن آخرین عضو خونه‌تون رو
    ایشالا که خودتون هم بزودی کلاه سرتون بره و ازدواج کنین

    مسیحا:
    ســـــــــــــــــــلام بر دوست عزیز
    ممنون از لطفت دوست عزیز
    بابت دعات هم ممنون
    با لحجه تمام میگم
    ایشاءالله
    😉

  6. 1-ان شالله که آخرین عضو خونتون خوشبخت بشه.
    2-حال قرتی الان چطوره؟؟بهتر شده؟؟؟:دی
    3-حال خودتون خوبه الان؟؟؟این تب و لرز ِ خیلی بده،منم پنجشنبه و جمعه به این درد گرفتار شدم با4تا پتو شوفاژ روشن و بخاری(!) روشن بازم لرزش داشتم….
    ان شالله که حالت خوب بشه و همیشه خوش باشی

    مسیحا:
    1- ممنون سرکار خانم، امیدوارم قسمت خودتون هم بشه
    2- قرتی خوبه، زیاد مشکلی نبود اما معطلیهاش زیاد بود
    3- ممنون خانمی، بهتر شدم، شما چطوری؟
    شاد باشی عزیز

  7. سلام جناب مسیحا. خوبین شکر خدا؟
    اول اینکه همیشه به شادی و خوشی و عروسی باشید.
    طبق تجربه ای که دارم، بچه ای که می مونه تو خونه مسئولیت بیشتری نسبت به اونای دیگه که رفتن از خونه، روی دوشش هست. توی هر مقوله ای که فکرشو بکنید، این مسئولیته بیشتر میشه. اولش شاید یه ذره سخت باشه برای آدم که بتونه همه چیز رو به خوبی تو دست بگیره و از پسش بر بیاد، اما یه ذره که گذشت همه چیز به خوبی پیش میره.
    اما نکته شیرین و خوبی که داره اینه که درسته یه نفر از اعضا خونه کم میشه، اما اون یه نفر رفته یک نفر دیگه رو با خودش آورده و تعدا اغضا بیشتر شده. از ثانیه به ثانیه این لحظه ها انقدر خاطرات خوبی برای آدم میمونه که حد نداشته باشه. یهو چشماتو باز می کنی میبینی مثلا یک سال، دو سال یا بیشتر گذشته و متوجه گذر زمان نشدی. اما بجاش کلی خاطره های خوش برای آدم مونده.
    دوم، در مورد اون تصادفی که داشتین، بقول دوستان “مملکته داریم؟” واقعا دست گل اون پلیس خان درد نکنه!!!
    اما گاهی اعصاب راحت آدم به دردسر خیلی چیزا ارجحیت داره. مخصوصا تو اون شرایطی که شما بودین.
    سوم، اعلا حضرتا نبینیم مریض باشید! مریضیتان دور باد و سلامتی نزدیک باد. ناراحت میشم وقتی دوستم مریض هست.
    چهارم، به امید خدا تعطیلات آتی رو به سفر تشریف می برید و حسابی خوش می گذرونید و تلافی این تعطیلی رو که موندین تو خونه در میارین. بعد خاطراتش رو می نویسین و من کلی کیف می کنم از اینکه بهتون خوش گذشته یه عالمه.

    مسیحا:
    من کلا چیزی ندارم بگم جز اینکه
    کوچیـــــــــــــــــــــکتیم آبجی
    😀

دیدگاه ها بسته شده.