دیدگاه‌ها برای: خاطرات https://masiha.ir/blog/masiha/138 اي آدمها كه بر ساحل نشسته ايد...! Sun, 03 Nov 2019 10:57:19 +0000 hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.8 توسط: مسيحا https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-3#comment-1796 Fri, 21 May 2010 05:07:18 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1796 مهیار جان سلام
باز هم ممنون که مطالب ناقابل منو میخونی
تو فیس بوک هم هستم
http://www.facebook.com/masiha1
یا اینکه مسیح یا مسیحا رو جستجو کنی
باز هم ممنون
بهم سر بزن

]]>
توسط: mahyar https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-3#comment-1797 Thu, 20 May 2010 18:20:59 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1797 مسیحای عزیز
مرسی از توجهت به نظر بنده
من وبلاگم رو مدتهاست دیگه آپ نمی کنم به همین خاطر آدرسشو ننوشتم
اگه فیس بوک هستی لینکتو بده که در تماس باشیم
من هر روز وبلاگ زیبای شما رو از طریق فید چک می کنم
و همیشه استفاده می کنم از مطالب جالبت
خسته نباشی
و همیشه موفق باشی

]]>
توسط: مسيحا https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-3#comment-1798 Sat, 08 May 2010 05:42:48 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1798 مهیار جان سلام
این خاطره مربوط به یکی از دوستان نزدیکمه که شب آخره حضورشو تو ایران با هم بودیم
سرکار خانم پریا صاحب امتیاز ؛ مدیر مسئول , و مالک وبلاگ پپری هستن
که لطف زیادی به بنده دارن

باز هم در این مورد خواهم گفت
مهیار آدرس وبلاگتو نداشتم که اونجا هم از حضورت و لطفت به وبلاگم تشکر کنم
و مطالب زیباتو هم بخونم
همینجا می گم متشکرم

]]>
توسط: mahyar https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-3#comment-1799 Sat, 08 May 2010 00:08:50 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1799 عجب
مسیحا داداش خاطره ی خیلی گنگی بود
یا من در جریان گذشته ها نبودم
نمیدونم
من که وبلاگتو همشه دنبال می کنم از طریق فید
ولی نفهمیدم
اونی که تو نوشته ات ازش گفتی اسمش پریا بود؟ نظرات رو هم که خوندم خیلی چیزی دستگیرم نشد
بهرحال زیبا نوشته بودی

]]>
توسط: مسيحا https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-2#comment-1800 Thu, 06 May 2010 03:28:40 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1800 به روی چشم پریا

]]>
توسط: papary https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-2#comment-1801 Tue, 04 May 2010 14:15:37 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1801 این احسان اصلا نسل امردادی ها رو دگرگون کرده….دروغ که میگه، بدقولی که میکنه، دیرم خبر میده.
اینبار بیاد ایران باید براش یه فکری کنیم حتما

آره دیدم مینویسی گاهی، اما منظور من اینطور نوشتن بود. اینطور که همش رو خودت بنویسی یعنی.
نوشتنت رو خوشم میاد

]]>
توسط: مسيحا https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-2#comment-1802 Tue, 04 May 2010 10:07:42 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1802 برای ادامه داستان چند مرحله نیازه که باید انجام بشه
به وقتش مینویسم

]]>
توسط: مسيحا https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-2#comment-1803 Tue, 04 May 2010 10:07:02 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1803 شما اگه دلت به حال اون سوخت و تنگ میشد
اون بلارو سر بچه نمی آوردی
یادته چه بلایی سرش آوردی
ها
😉

]]>
توسط: Nafiseh https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-2#comment-1804 Tue, 04 May 2010 09:02:55 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1804 منتظر ادامه ی داستان هستیم…

]]>
توسط: مرحومه https://masiha.ir/blog/masiha/138/comment-page-2#comment-1805 Tue, 04 May 2010 07:42:22 +0000 http://masiha1.wordpress.com/2010/05/03/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa#comment-1805 ببخشید ببخشید!
اشتباه نشه
من از رفتن اوشون ناراحت نیستم که!
من اون موجود بی دست و پا رو گفتم!!!
آخــــــــــــی

]]>