اسیری

قصه ی عشقی که میگم،عشق لیلای مجنونه
با یه روایت دیگه، لیلی جای مجنونه

مجنون سر عقل اومده،شده آقای این خونه
تعصب و یه دندگیش، کرده لیلی رو دیوونه

اما لیلی بی مجنونش، دق میکنه می میره
با یه اخم کوچیک اون، دلش ماتم میگیره

میگه باید بسازه و، این مثله یه دستوره
همین یه راه مونده واسش، چون عاشقه مجبوره

زوره،عشقه تو زوره، احساس همیشه کوره
هر جا خودخواهی باشه، انصاف از اونجا دوره!

عاقبت لیلیه ما، مثه گلهای گلخونه
تو قاب سرد و شیشه ای، پژمرده و دلخونه

حکایت عشق اونا، مثه برف زمستونه
اومدنش خیلی قشنگ، آب کردنش آسونه

قلب تو خالی از عشقو، بی نوره سوتو کوره
عاشق کشی مرامته، نگات سرده و مغروره

عشقو ببین توی نگاش، از کینه ی تو دوره
یه کاری کن توهم براش چرا عاشقیتم زوره؟

زوره،عشقه تو زوره، احساس همیشه کوره
هر جا خودخواهی باشه، انصاف از اونجا دوره!

3 دیدگاه برای “اسیری

  1. salam ,man lifanam .in sherrtun vaghean zendegye manu revayat mikone
    harja khodkhahi bashe ensaf az unja dore_aghaye safari hame chi to sitet aaliye bavar kon

    مسیحا:
    ممنون دوست عزیز که بهم سر زدی
    امیدوارم هیچ کس اینطوری نباشه
    اما وقتی قصه زندگی یک نفر اینطوری بشه واقعا زندگی سخت و غیر قابل تحمل میشه
    امیدوارم قصه عشق همه شاد و خوش بشود

دیدگاه ها بسته شده.